89/2/13
8:59 ص
88/12/18
10:57 ص
خلاصه ای از بیانات حضرت امام خمینی در روزهای اول و دوم خردادماه 1358
از آنجایی که بیانات حضرت امام در این ایام به نظر بنده اهمیت فراوانی دارد، خیلی نتوانستم آنها را خلاصه کنم. پیشنهاد می کنم متن کامل بیانات ایشان در جمع دانشجویان اهواز در تاریخ دوم خردادماه 58 را مطالعه بفرمایید.
اصل بهره از پول یک امرى است بسیار خلاف انصاف و خلاف انسانیت… بدترین انواع استثمار همین رباست… فرار از ربا هم صحیح نیست. یک راههایى گفته شده است، لکن آنها هم صحیح نیست بهره بردارى از این نقود و از پول به هیچ وجه در اسلام جایز نیست…)سخنرانى در جمع هیأت مؤسس بانک اسلامى زمان: 1 خرداد 1358/25 جمادى الثانى 1399.(
دشمن ما فقط محمدرضاخان نبود؛ هرکس که مسیرش مسیر اسلام نباشد دشمن ماست، با هر اسم مى خواهد باشد. هرکس جمهورى را بخواهد دشمن ماست، براى اینکه دشمن اسلام است. هرکس پهلوى جمهورى اسلامى «دمکراتیک» بگذارد این دشمن ماست، هرکس «جمهورى دمکراتیک» بگوید، این دشمن ماست، براى اینکه این اسلام را نمىخواهد. ما اسلام را مىخواهیم ... و این نوارى که من مى گویم، امروز، امشب- یا هر وقت که مىشود- باید در رادیو، بى یک کلمه این طرف و آن طرف، اگر یک حرف، اهل روزنامه یا رادیو اینور و آنور بکنند من خراب مىکنم آن روزنامه را، براى اینکه برخلاف مسیر ملت است؛ آزادى نیست، توطئه است... اللهُمَّ قَد بَلَّغتُ، من رساندم به شما ملت مطلب را، گفتم به شما؛ و باید هم گفته بشود. من مسائلى که مىدانم و مىفهمم وظیفهام این است که بگویم، و گفتم( سخنرانى در جمع دانشجویان اهواز زمان: 2 خرداد 1358/26 جمادى الثانى 1399.)
88/11/28
4:0 ع
یا کنز الفقرا
1- بعد از مناظره آقای احمدی نژاد و رضایی، به خیابان رفتم.نزدیکی تقاطع خیابان انقلاب و ولی عصر(ارواحنا فداه) از تاکسی پیاده شدم و به سمت خیابان ولی عصر ارواحنا فداه حرکت کردم. دو گروه طرفداران دکتر احمدی نژاد و مهندس موسوی با انواع شعارها و حرکات از کاندیدای مورد علاقه شان حمایت میکردند.همین طور که خیابان را به طرف میدان ولی عصر بالا میرفتم، با پیر مردی وسط خیابان هم صحبت شدم. پیر مرد خسته به نظر میرسید. گفت:« صحبتهای رضایی در مناظره را شنیدم. اگر راست بگوید که...» و من قدری مشکلات را توجیه کردم تا به گمان خودم گرهها ذهنی پیر مرد را باز کرده و او را از شبهاتی که به جانش افتاده بودند خلاص کنم. البته خودم میدانستم که حرفهایم برای پیر مرد باد هواست و فقط میخواهم حرفی زده باشم.( چیزی که بارها بعد از انتخابات احساس کردم و بارها سعی کردم سکوت کنم و این طور حرف نزنم!) پیر مرد گفت:« آقا شما بگو! منِ پیرمرد با 300 تومان* حقوق و دختر دانشجوی دم بخت چطور باید روزگار بگذرانم. من که فکر میکنم هیچ کدامشان برای مردم کار نمیکنند.» پیرمرد بغض کرده بود. پیر مرد بغض کرده بود و مرا نگاه میکرد و این حرفها را میگفت. راستش من خیلی از آمارهای مناظره کنندهها سر در نیاوردم اما عددی که پیرمرد گفت خوب فهمیدم.
2- رفته بودیم برای خانواده کیف بخریم. فروشنده خیلی از مارک کیفهاش تعریف میکرد و اینکه نمیتواند تومنی تخفیف دهد. میگفت 450 تومان* خرج کردهایم، باید متناسب با آن کار کنیم. ایستاده بودیم که دختری بی مو و ابرو، با روسری آبی و کاپشن صورتی وارد شد. به سراغ کیفی رفت. دست پیر مردی را گرفته بود و دنبال خودش میکشید. اینکه پیر مرد دنبالش کشیده میشد خوب فهمیدم. پیر مرد پا نداشت! چون پول نداشت! بابایی که پول نداشته باشد خجالت میکشد. بابایی که پول نداشته باشد پایش فلج میشود وقتی دخترش بگوید بابا! برویم خرید. ... دختر پرسید:« چند است؟» فروشنده گفت:« 20 *تومان». پدر و دختر اندکی سکوت کردند و دختر نگاهی به پدر. دختر گفت:« شمام گرون می دید دیگه». فروشنده گفت:« 30 تومنه، به شما گفتم 20 تومان». دوباره سکوت شد و بابا به دختر گفت حالا بریم. پیر مرد پول نداشت. دختر سرطان داشت و بزرگترین آرزوی پدر شاد کردن او بود اما جیب پیر مرد خالی بود.آبرو از سر و رویش میبارید.
3- BRT شلوغِ شلوغ بود. کسی از دم در داد میزد، اقا لابی خالیه برید داخل. منظورش وسط اتوبوس بین دو کابین بود، کسی به من نگاه کرد، گفت:لابی!، و خندید. مردی دم در شروع به صحبت کرد. کسی گفت چه بوی سیگاری هم می ده. مرد همان دستمال کاغذی فروش همیشه بود. مسافران همیشگی مسیر فروشنده را می شناختند. رو کرد به خانمها و گفت تقویم سال جدید دارم 800 تومان*، دستمال کاغذی هم 200 تومان*. گفت:« نه بچه سرطانی دارم. نه مریضم و نه... فقط عائله مندم. باید خرج زن و بچه را در بیاورم.» فقط یک نفر یک دسمال خرید. مرد پیاده شد. پشت شیشه اتوبوس داد زد که:« انشا الله خرج دوا و دکتر بکنید این پول ها را و...!» مرد عصبانی بود. شاید نمی دانست چه میگوید اما فهمیدم که عائله مند است.
4- دم عید که بشود بعضی لباس نو می خرند و بعضی نمیخرند. بعضی شیرینی و آجیل میگیرند و بعضی نمیگیرند. بعضی مسافرت میروند و بعضی نمیروند. بعضی با خرید آنچه زن و بچه شان میخواهند آنها را شاد میکنند و بعضی زن و بچهها با نخواستن آنچه میخواهند ، نمیگذارند مردشان زیر بار خواهشِ نشدنی فلج شود. دم عید که بشود بسیاری از مسئولین و ارگانها از کنترل قیمت و بازار حرف میزنند و بسیاری زیر بار قیمتها لال میشوند، بغض میکنند و حرف میزنند. دم عید که بشود بعضی به هزار چیز دلشان خوش میشود و بعضی دلشان فقط به یکی خوش است.؛ کنز الفقرا.
* واحدها به تومان، هزار تومان و میلیون تومان است
دغدغه ای مشابه:
+تنهایی... از وبلاگ حاقّه
88/11/18
6:44 ع
آنچه تقدیم می شود ادامه ای از گزیده بیانات حضرت امام است. متاسفانه سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ ظرفیت نسبتا کمی را برای هر یادداشت در نظر گرفته است بنابراین ممکن است تعداد این یادداشت ها زیاد شود. البته فکر می کنم تعداد دوستانی که حال مطالعه این یادداشت های طولانی را داشته باشند زیاد نباشد. اما در هر صورت بنده در هر حال مطالعه مجموعه بیانات حضرت امام هستم، شاید خلاصه این بیانات ما را در یافتن راه و شناختن شخصیت حضرت امام و تاریخ انقلاب کمک کند.یا علی.
گزیده بیانات حضرت امام خمینی(ره)- قسمت سوم- پنجم تا بیست و سوم اردی بهشت 58
و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات مىکنند که «اى دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ مىخواهید چه بشود حالا؟ ما مىگوییم تا حالا- بعدها هیچ چیز هم نمىشود- ما الآن با هم نشسته ایم آزاد داریم صحبت مىکنیم. شما جرأت نمىکردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمىکردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون مىرفتیم مىگرفتند ما را مىبردند حبس مىکردند، زجر مىکردند، داغ مىکردند؛ روى تاوه جوانهاى ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ ولو نداریم چیزى بخوریم اما آزادیم...( سخنرانى در جمع دانشجویان تهران زمان: 19 اردیبهشت 1358/12 جمادى الثانى 1399.)
88/11/18
5:55 ع
گزیده بیانات حضرت امام خمینی(ره)- قسمت دوم- اول تا پنجم اردیبهشت 58
بانوان، رهبر نهضت ما هستند، ما دنباله آنها هستیم. من شما را به رهبرى قبول دارم و خدمتگزار شمایم
. آزادى غیر از توطئه است....آزادى، آزادى بیان است؛ هرچه مىخواهند بگویند، توطئه نکنند، آدمکشى نکنند. این آدمکشها و توطئه گرها را دفن خواهیم کرد ..) در جمع بانوان قم زمان: عصر 5 اردیبهشت 1358/27 جمادى الاول 1399.(