سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

88/6/3
12:36 ع

تامل و تفسیری در سوره مبارکه قدر- استاد علی صفایی حایری

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ(2)لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ(4) سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

    «1»

 انزال: متعدى، نازل کردن دفعى و یکجا را مى‏گویند.
 قدر: ارزش، ظرفیّت، اندازه‏گیرى، توانایى.
 تنزّل: فعل لازم، نزول تدریجى، به تدریج نازل شدن، با من متعدى شده و معناى نازل کردن را مى‏دهد.
 اذن: اجازه، علم.
 أمر: فرمان، کار، عمل، گفته، شأن.
 سلام: درود، پاکى از آفت و عیب.
 من: براى متعدى کردن تنزّل.
 حتّى: غایت و قید براى لیلة القدر، حتى مطلع الفجر.
    «2»
 ترکیب لیلة القدر به جاى یوم القدر چه بارى دارد؟ من کل أمر، متعلق به چیست؟ و من چه معنایى دارد؟ حتى مطلع الفجر آیا غایت هى یا غایت سلام یا غایت تنزّل الملائکة است؟ و این ترکیب طولانى تنزّل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل أمر چه معنایى مى‏دهد؟ سلام از جهت ترکیبى چه جایگاهى دارد؟
    «3»
 چرا قرآن در شب قدر نازل شده؟ چرا شب قدر بهتر از هزار ماه است؟ چرا ملائکه در این شب نازل مى‏شوند؟ چرا سلام است؟ و چرا تا مطلع فجر است؟
 این‏ها سؤال‏هایى است در زمینه‏ى سوره‏ى قدر با وجود روایاتى که براى ألْف شهر، حکومت بنى امیّه را مطرح مى‏کند که یک شب رسول بهتر از هزار ماه حکومت بنى امیّه است.{ تفسیر برهان، سید هاشم بحرانى، روایات 17، 20، 23، 28، 29. }
 و با وجود روایاتى که فجر را، فجر ظهور مهدى مى‏گیرد.{ همان، روایات 21 و 24. }
 و با وجود روایاتى که این سوره را بهترین حجت‏ها براى شیعه مى‏شناسد، که ولى امر در هر دوره کسى است که ملائکه، امر را بر آنها مى‏آورند.
 در روایت هست؛ خاصموا عدوکم بهذه السورة تفلجوا.  {  همان، روایات دوم و هفتم. } 

    «4»
شب طرح ریزی
 بر اساس کفر و شکر در شب قدر براى تو اندازه‏اى مى‏گیرند و به تو نعمت‏ها و امکاناتى مى‏دهند.
 بر اساس کارى که تو در گذشته کرده‏اى، سرمایه‏ى آینده‏ات را تقدیر مى‏کنند.
 و در این شب تو باید براى این سرمایه و امکانات طرح بریزى و برنامه بگذارى؛ چون هر نوع حرکتى که همراه طرح نباشد گرفتار خرابکارى و کندکارى و دوباره کارى خواهد شد و از دست خواهد رفت.
نیاز به راهنما، دستورالعمل، نیروی کمکی و ولی برای طرح ریزی
 هنگامى که تو براى برنامه ریزى آماده مى‏شوى و براى طرح ریزى اقدام مى‏کنى آن وقت احتیاج به راهنمایى دارى که تو را در این مهم کمک کند و چراغ راه تو باشد. احتیاج به کتاب و دستورالعملى دارى که تو را کمک کار باشد.
 و باز احتیاج به نیروهایى دارى که تو را کمک کنند و پیش ببرند و احتیاج به سرپرستى و ولایتى دارى که متمم تمام نعمت‏ها و امکانات تو باشد، که وجود مهندس بیدار و ولایت یک مدیر آگاه ،متمم تمام نعمت‏ها و ارزش‏هاى موجود در یک کارخانه است.
 این نیروها بر این مقام ولایت، در این شب قدر نازل مى‏شوند ... همانطور که قرآن در این شب نازل شده، همانطور که نعمت‏ها در این شب نازل شده‏اند و اندازه‏گیرى و تقدیر گردیده‏اند ... پس تو هم در این شب مى‏توانى طرح بریزى و براى سرمایه‏هاى خودت، برنامه بگذارى، تا در این شب براى تو همه چیز فراهم شود:
 1 - نعمت‏ها و اندازه‏ها 
2 - کتاب و راهنما
 3 - نیروهاى نازل بر مقام ولایت 
4 - طرح ریزى و تقدیر تو.
 و این است که بیدار ماندن و طرح ریختن در این شب توصیه شده و بهترین کار در این شب گفت‏وگوى علم و رسیدن به آگاهى و بینشى است که بتواند در این طرح و تصمیم کمک کار باشد. کسى که از این تقدیر و برنامه ریزى محروم مانده باشد، از سرمایه‏هایى که براى او مى‏گذارند و از فرشته‏هایى که نازل مى‏شوند بى‏بهره خواهد ماند و به خسارت خواهد رسید.
چرا قرآن در شب قدر نازل شده؟
 با این توضیح مى‏یابیم که چرا قرآن در شب قدر نازل شد. چرا کتاب راهنما و هدایت، در شب تقدیرِ سرمایه‏ها و نعمت‏ها نازل شد، هنگامى که به تو سرمایه مى‏دهند و در همان هنگام هم کتاب و دستور سرمایه گذارى تو و روش برنامه ریزى و طرح و تقدیر تو را فرستاده‏اند.
 این کتاب باید در شب قدر نازل شود. قدر خدا، که سرمایه‏ها مى‏دهد و قدر تو، که سرمایه‏ها را به کار مى‏اندازد.
چرا لیله قدر نه یوم القدر؟

 و نکته این است که لیلة القدر مى‏گویند نه یوم القدر. در دل تاریکى‏ها و در بطن حادثه‏ها است که تو باید طرح فردا را بریزى و در طلوع فجر، همراه فرشته‏هاى نازل شب قدم بردارى. اشتباه ما این است که در شبمان کارى نمى‏کنیم و در شکم گرفتارى‏ها و ظلمت‏ها، یا تسلیم تاریکى مى‏شویم و یا مرثیه خوان ظلمت. و این فاجعه را در طلوع فجر مى‏فهمیم که هیچ کارى نکرده‏ایم و هیچ طرحى نریخته‏ایم. و تا دست به کار شویم و طرحى بریزیم، هزار مانع بر سر راهمان مى‏گذارند و هزار درگیرى برایمان ایجاد مى‏کنند و تا بخواهیم حرکت کنیم به غروب رسیده‏ایم و دوباره گرفتار شب شده‏ایم.
 این است که در شب طرح مى‏ریزند و این است که شب را، قدر مى‏دانند، شب را. و این است که یک شب طرح، یک شب قدر، از هزار ماه بى‏تقدیر بهتر است.
 و ما ادریک ما لیلة القدر؛ چه مى‏دانى که این شب قدر، چیست.
 لیلة القدر خیر من الف شهر؛ یک شب از هزار ماه، از یک عمر بدون برنامه بهتر است.
فاجعه این است: کار روی مصالح به جای نقشه
 فاجعه این است که ما بیش از طرح بر روى مصالح کار مى‏کنیم و بیش از برنامه بر روى تشکیلات تأکید مى‏نماییم و در نتیجه با وجود مصالح عالى بنایى نداریم و سقفى نزده‏ایم. آنها که نقشه ندارند، کارشان در جاى خودش نمى‏نشیند و این است که باید خرابش کنند و دوباره بسازند و این است که بدون طرح، بدون قدر و اندازه‏گیرى، هر عملى به خرابکارى و کند کارى و دوباره کارى مبتلا خواهد شد.
 کسى که در شب نقشه نکشیده و روز دست به کار شده، یک عمر، هزار ماهش (83 سال) بر باد رفته و تمام کوشش‏هایش بى‏نتیجه است و یا نتیجه‏ى آن عائد نقشه دارهایى است که او را در طرح خود گذاشته‏اند؛ چون این پیداست، کسى که طرح ندارد، کسى که نقشه ندارد، مهره‏ى نقشه دارها خواهد شد.
کسی که نقشه ندارد، مهره ی نقشه دارها خواهد شد
 ما در سطح زندگى خودمان و در سطح جامعه و تاریخمان شاهد این اصل بوده‏ایم. حرکت مقدس سید جمال‏ها بهره‏اش شد تجزیه‏ى عثمانى و مشروطیت ایران و هر دو، سرش از شکم بریتانیا در آمد.
 و باز مبارزه‏ى مصدق نتیجه‏اش شد میراث خوارى آمریکا ... با دست مهره‏اى که نقشه نداشت، نقشه‏ى دشمنانى که طرحشان را از پیش ریخته بودند، عملى شد. آمریکا رقیب‏هایى داشت؛ بریتانیا، روسیه، روحانیت و ملت. با مبارزه‏ى منفى و قدرت ملى، بریتانیا کنار رفت و توده‏اى‏ها قدرت یافتند. با روحانیت توده‏اى‏ها ضربه خوردند و جاى پاى آمریکا باز شد تا سال 40 که طرح اقتصاد ارشادى و لوایح شش گانه جایگزین روحانیت شد و جلوگیر روسیه و کمونیست‏ها. پس مى‏بینى که چگونه نقشه دارها، از دشمنان خود بهره مى‏گیرند و بى‏نقشه‏ها، از دوستان خویش محروم مى‏شوند.
 مسأله همین است که تو باید در شب تاریک خفقان و فشار، طرح و نقشه‏ات را بریزى، که در این موقعیت، فرصت طرح ریزى هست و آنگاه که مهره‏هایت را تهیّه کردى و آنها را در کادر دشمن جاى دادى مى‏توانى حرکتت را شروع کنى و دشمن را از درون پوک کنى و جایش را بگیرى و مسلط شوى، در حالى که براى هر چاله‏اى از پیش منارش را تهیه کرده‏اى و براى پست‏ها، آدم‏ها را در دست دارى.
 ادامه دارد...


  

88/5/28
3:56 ع

گفتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی درباره قرآن کریم و ماه مبارک رمضان

بالا بروید

روح ما کلمه ای از کلمات الهی است. قرآن هم کلامی از کلام های الهی است. هر اندازه که توانستید مهمان این کتاب باشید؛ از این کتاب بهره ببرید، بخوانید و بالا بروید و خودتان را ارزان نفروشید!ماه مبارک رمضان، انسان باید مهمان چنین کتابی باشد!
در آن بیان نورانی وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود به اینکه: این ماه شما با استغفار خودتان را آزاد کنید! آزادی از بهترین نعمت هاست. آزادی از هوا و هوس، از عفریت درون و بیرون، بهترین فضیلت است. فرمود: این ماه که مهمان خدا هستید، ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها بالاستغفار(1). آن را با استغفار کردن آزاد کنید. وقتی جانتان آزاد بود، مثل مرغ باغ ملکوت است که قدرت پرواز دارد و می تواند در کنار این آیات الهی ترقی کند
.
  ماه شکل خدا شدن!
ما در این ماه به مهمانی خدای سبحان دعوت شده ایم. در مائده ضیافت الهی، اسمای حسنای خدا مطرح است که به ما گفتند: تخلقوا باخلاق الله(2). اگر در شب جمعه قرائت دعای معروف جوشن کبیر و مانند آن با فضیلت است، به معنای تسمی به این اسماء است که ما به این نام های پربرکت مسمی بشویم و مظهر خدای سبحان در این اسمای حسنا
بهترین غذای این ماه
ماه مبارک رمضان که ماه مهمانی خداست، بهترین و شیرین ترین و آماده ترین غذای این ماه، معارف قرآن کریم است. قرآن هم به ما درس کرامت می دهد. چون خودش به عنوان کتاب کریم معرفی شده است. انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون(3). این کتاب، کتاب کریم است، نه کتاب علمی است! نه کتاب حکمت و فقه و اینهاست، کریم است. آن نورانیت را می گویند: کریم
.

 

 اصلا در این کتاب اشتباه نیست، اصلا در این کتاب سهو و نسیان و خبط و غلط نیست. اصلا در این کتاب فریب کاری نیست. اجحاف نیست. اصلا در این کتاب نادیده گرفتن حق آسمانی و زمینی نیست. هیچ موجودی حقش در این کتاب نادیده گرفته نشده. این کتاب، کتاب کریم است. اگر ماه مبارک رمضان ماه قرآن کریم است، یعنی درس کرامت انسان یاد می گیرد...
کادر آموزشی کریم
کسانی که دست اندرکاران تعلیم و تربیت این کتاب اند، آنها هم آدم های کریمی اند، موجودهای کریمی اند، معلمان کریمی اند. خدای سبحان برای اینکه این بحث را خوب به ما تفهیم کند، فرمود: ما، همه ما، کادر آموزش ما کادرهای کریمی اند
.
اولا خود من هم با وصف کرامت ظهور کرده ام؛ اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم(4). خدا رحمان هست، رحیم هست، هزار و یک نامش را شما در دعای جوشن کبیر می بینید، ولی فرمود: من به عنوان معلم قرآن با اسامی دیگر ام تجلی ندارم، آن طوری که به اسم کرامت و اکرم بودن تجلی دارم. ما نمی خواهیم به مردم رحم بکنیم، ما می خواهیم مردم را کریم بکنیم
.
حوزه که کارش کمیته امداد نیست
رحم کردن، عاطفی، این کار کمیته امداد است! اینجا یک رحم دیگر است، یک گذشت دیگر است. رحم کردن به مظلوم و افتاده و شکسته، این کار کمیته امداد است. حوزه که کارش کمیته امداد نیست! حوزه کارش این است که آدم را کریم درست کند. حالا بعد معلوم می شود که: گفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست!
آنی که با فشار دزدی نمی کند یا رشوه نمی گیرد، در کشورهای کمونیستی هم همین طور است. آنها هم از ترس؛ نه خدا را قبول دارند، نه قیامت را قبول دارند، نه بهشت را.
آنی که می ترسد آبرویش برود، آن کسی که می ترسد لو برود، آنی که می ترسد بهش بگویند، این هنوز در وادی های حیوانیت است. برای اینکه آنهائی که خدا را قبول ندارند هم همین طوراند. این ماه مبارک رمضان نیست! ما را برای این نخواستند. اگر گفتند: فلان اکرم دارد تدریس می کند، یعنی چی؟ یعنی درس کرامت می دهد. اقرا و ربک الاکرم. یعنی ما اینجا می توانیم کریم تربیت کنیم، نه استاد
!
به تعبیر قرآن ان هم الا کالانعام(5). ما نمی خواهیم دانشگاه ما اینجوری یا حوزه ما اینجوری باشد! این که کرامت نیست! ما می خواهیم یک مرغ باغ ملکوت داشته باشیم که با فرشته ها باشد، چه زور باشد، چه زور نباشد، چه کسی بفهمد، چه کسی نفهمد، چه کسی باخبر بشود،
چه کسی نشود....
تا شامه پیدا نکنیم، همچنان در راهیم
و تا ما به اینجا نرسیدیم که شامه پیدا کنیم، بوی رشوه را به عنوان لجن احساس بکنیم، این یعنی همچنان در راهیم. ما را برای این نخواستند که دزدی نکنیم، رشوه نگیریم! چون کافران هم همین طورند. ما را برای چیز دیگر خواستند. ماه مبارک رمضان هم این ماه است. ماه مبارک رمضان این نیست که ما دزدی نکنیم، رشوه نگیریم، ماه مبارک رمضان مال این است که ما را آدم بکند، بشویم فرشته
.
خدای اکرم دارد درس می گوید
وجود مبارک رسول گرامی فرمود: استغفار کنید؛ بوی بد گناه شما را رسوا می کند. تعطروا بالاستغفار، لاتفضحنکم روائح الذنوب(6). خوب اگر کسی از کنار سطل زباله می گذرد، بینی اش را نمی گیرد، معلوم می شود بینی اش بسته است! خوب مریض است دیگر. گناه واقعا این است. فرمود: من به عنوان حکیم و فقیه و علیم که نیامدم شما را تزکیه کنم. این خداست! فرمود: اقرا و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. خدای اکرم دارد درس می گوید یعنی چی؟ یعنی می خواهد فرشته تربیت کند؛ این است.


پی نوشت ها:
1-
بحارالانوار- ج 56- ص 220

2-
بحارالانوار- ج 58- ص 129
3-
واقعه. 77 تا 79

4-
علق.4 و 3

5-
اعراف.179

6-
بحارالانوار- ج7- ص 287

 


  

88/5/17
10:35 ص

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست

کسی برای یک نفس خودش نیست

 همین دمی که رفت و بازدم شد

نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست

 همین هوا که عین عشق پاک است

گره که خود با هوس خودش نیست

 خدای ما اگر که در خود ماست

کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست

 دلی که گرد خویش می‌تند تار،

اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست

 مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست

ولی عقاب در قفس، خودش نیست

 تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم    

اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست

تو دست‌کم کمی شبیه خود باش

در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست

تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست

تمام شد، همین و بس: خودش نیست


  

88/5/10
4:24 ع

سلام علیکم. ایام مبارک و نورانی ماه شعبان مبارک. تاخیر چند روزه (( عباد)) را ببخشید. مشغول انجام فعالیتی بودم که شاید گزارشی از آن را در آینده کار کنم.

سخنرانی مقام معظم رهبری در روز عید مبعث و بیانات ایشان در جمع شرکت کنندگان در مسابقات بین المللی قرآن بنده را ذوق زده کرد. پس از شنیدن سخنان روز مبعث ایشان، تنها چیزی که بارها آن را تکرار کردم این بود که این سخنان یک (( حکیم )) است.

ما گاهی در مطالعات و تفکراتمان برای پیدا کردن راه و فهم اسلام ناب راه را اشتباه می گیریم و به جای  رجوع به اهل، به سراغ نااهلان و یا جاهلان می رویم.

بنده در گذشته هم به سخنان و رهنمود­های رهبرمان رجوع می کردم اما این اولین باری بود که از این همه تعقل و استحکام در سخن شگفت زده شدم. شاید در این ایام که بعضی به اشتباه ره بر را رها کرده و دیگران را بر او اختیار کرده اند، این تذکری برای ما باشد که راه را اشتباه نگیریم و از اکنون که جوانیم، در مکتب انقلاب و در برابر ره بر آن زانو بزنیم و اسلام اصیل و راه استوار برای پیروزی نهایی بر دشمنان را از (( او )) یاد بگیریم.

این یک توصیه جدی است اول به خودم و بعد به همه دوستانم. ره برمان را فقط ره بر سیاسی ندانیم و درک کنیم که ایشان یک اسلام شناس، غرب شناس و فرمانده و ره بر نهضت جهانی اسلام علیه نظام سلطه است. به همه دوستانم که مدتی است علاقه مند به مطالعات غرب شناسی شده اند و خودم توصیه می کنم که حداقل در کنار مطالعه کتاب­های فلانی و فلانی، قدری هم بر تفکرات ره برمان بیندیشیم. اندیشیدن در تفکرات ایشان ما را به این می رساند که (( او یک حکیم است )). و در برابر این همه حکمت و استواری در قول و عمل، تنها می توان متواضع بود.

آقا! بگشای لب که قند فراوانم آرزوست...

مسئله‏‌ى بعثت نبى مکرم که زبانهاى قاصر و ذهنهاى کوتاه ما درباره‏ى آن مطالب زیادى گفته است - و همه گفته‏اند - در واقع یک عرصه‏ى عظیمى است که به این زودى‏ها بیان ابعاد این حادثه‏ى بزرگ میسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو میرود و بشر با تجربه‏هاى گوناگون، نواقص زندگى خود را، آسیبهاى خود را بیشتر ادراک میکند، ابعاد گوناگون و بعثت نبى مکرم بیشتر خود را نشان میدهد. این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه‏ى تربیت عقلانى و تربیت اخلاقى و تربیت قانونى بود. اینها چیزهائى است که زندگىِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است. 
در درجه‏ى اول، تربیت عقلانى است. یعنى نیروى خرد انسانى را استخراج کردن، آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ حاکم قرار دادن، مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طى کردن آن راه باشد؛ این اولین مسئله است؛ و مهمترین مسئله هم همین است...

تربیت دوم، تربیت اخلاقى است که: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»؛(5) مکرمت‌هاى اخلاقى، فضیلتهاى اخلاقى را در میان مردم کامل کند. اخلاق آن هواى لطیفى است که در جامعه‏ى بشرى اگر وجود داشت، انسانها میتوانند با تنفس او زندگى سالمى داشته باشند. اخلاق که نبود، بى‏اخلاقى وقتى حاکم شد، حرصها، هواى نفسها، جهالتها، دنیاطلبى‏ها، بغضهاى شخصى، حسادتها، بخلها، سوءظن به یکدیگر وارد شد - وقتى این رذائل اخلاقى به میان آمد - زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن کریم در چند جا - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»...

بعد به دنبال آن تربیت قانونى است، انضباط قانونى. اولْ‏عامل به همه‏‌ى احکام اسلام، خودِ شخص نبى مکرم اسلام بود. از قول ام‏المؤمنین عایشه نقل شده است که سؤال کردند راجع به پیغمبر - اخلاق پیغمبر، رفتار پیغمبر - گفت: «کان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگى او، تجسم قرآن بود. یعنى چیزى نبود که به او امر کند، خود او از آن غافل بماند. اینها همه‏اش براى ما درس است؛ اینها همه درس است. نه اینکه ما آن عظمت را با حقارتهاى خودمان بخواهیم مقایسه کنیم، آنجا قله است، ما در دامنه‏ها داریم حرکت میکنیم؛ اما به سمت قله حرکت میکنیم؛ شاخص آنجاست، معیار آنجاست....

 

قرآن براى فهمیدن و اندیشیدن است. .
پروردگارا! ما را بیدار کن؛ دلهاى ما را با حقائق اسلام بیش از پیش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ایران را در این راه رشید و استوارى که در پیش گرفته‏اند، کمک بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‏عصر را از ما راضى و خشنود کن
.
                                                                                                                               والسّلام علیکم و رحمت الله

 


  

88/4/30
4:5 ع

چند روزی است رمان (( من او)) ی رضا امیر خانی را می خوانم. خیلی تعریفش را شنیده بودم اما حلوای تنترانی تا نخوری ندانی. دم امیر خانی گرم، هنر نمایی کرده در این اثرش. مطالعه ی این کتاب باعث شد که (( من او)) اولین کتابی باشد که در ((عباد)) معرفی می شود. اما از بخت بد امیرخانی یا مشایی ( رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) زمان این یادداشت با حرف های رحیم مشایی یکی شد. من هم ابتکارم گل کرد و معرفی (( من او)) را با نقد رحیم یکی کردم.سعی شده سبک یادداشت شبیه ((من او)) باشد. شخصیت ها هم به جز رحیم و مدیر، شخصیت های همین رمان هستند. ( این یادداشت سال گذشته نوشته شده بود و حالا دوباره ار آرشیو عباد خارج شد.)

 

علی و  کریم دیشب دم درب مسجد قندی حرف های رحیم را شنیدند. خیلی تعجب کردند. مخصوصا علی. در بین راه درویش مصطفی را دیدند. درویش صدایی صاف کرد و گفت:

ملتی که غاصب باشه حکما غاصبه، اما حکم آدمی که دوست ملت غاصب باشه معلومه! دوست اسرائیله. خدا اعلمه این آدم چرا رئیس سازمان میراث فرهنگیه !...یا علی مددی!

 کریم معنای حرف های درویش مصطفی را درست نفهمید اما متوجه شد که یه جای کار این رحیم می لنگه.

صبح کریم و علی بعد از خوردن کله پاچه و بعد از رد شدن از جلوی پاسبان عزتی که داشت در مغازه ی دریانی لیمو ناد می خورد و  حرف هایی را درباره ی درویش مصطفی بلغور می کرد، به مدرسه رسیدند. با هم سر صف رفتند. هر دو ته صف ایستادند. مدیر داشت سخنرانی می کرد.

اسرائیل باید از بین برود و اثری از آن بر نقشه ی جهان نماند.

رحیم هم جلوی صف ایستاده بود. با تمام دقت به حرف های رئیس جمهور( ببخشید مدیر) گوش می کرد و سرش را تکان می داد. کریم تعجب کرد. یا او معنای حرف های مدیر را نمی فهمید یا مدیر از حرف های رحیم خبر نداشت یا هر دو از حرف های هم خبر داشتند اما از آنجایی که کریم گودی بود نمی توانست از این پارادوکس سر در بیاورد. حرف های مدیر که تمام شد بچه ها رفتند سر کلاس.کریم از کنار میز قاجار که رد شد پوزخندی زد و گفت : هیکلش به قاعده ی دو تا فیله! به بهانه ی نشیمن گاه بزرگش می خواد همه جا رو بگیره. شاید هم غصب کنه.

واژه ی غصب را از درویش مصطفی یاد گرفته بود.

کریم کنار مجتبی نشست. مجتبی صفوی. کریم به سید مجتبی گفت دیشب رحیم چه حرف هایی زده. سید گفت:

عمله ی ظلم عمله ی ظلمند و ایستادن مقابل آنها واجب. چه در دولت هشتم باشد چه نهم یا هر زمان دیگر. علما نشسته اند و می گویند برای روز مبادا بایستی آماده شد، امروز همان روز مباداست...( سطر آخر عینا از (( من او)) نقل شده، فکر بد نکنید)

کریم که حالا فهمیده بود رحیم چه گندی بالا آورده گفت:

من خشتک این رحیم ور پریده را می کشم روی سرش.( عبارت از کتاب است، فقط جای قاجار از رحیم استفاده شده)

علی به رحیم که جلوی کلاس نشسته بود نگاه کرد و با خودش فکر کرد به قیافه ی این نمی خوره ار از این حرف ها بزنه. تازه این که با آقای مدیر خیلی رفیقه و مدیر حرف های قشنگ می زنه. در همین فکرها بود که رحیم برگشت و گفت:

ما با مردم آمریکا و اسرائیل دوست هستیم و ادامه داد: برای هزارمین بار و قویتر از گذشته، اعلام می‌کنم که ما با همه مردم دنیا دوستیم، حتی مردم آمریکا و اسرائیل.( عبارت از آقای رحیم مشایی است که از سایت تابناک نقل شده)

علی یاد حرف های درویش مصطفی افتاد: حکم آدمی که دوست ملت غاصب باشه معلومه،حکما دوست اسرائیله...یا علی مددی.


  

88/4/28
11:34 ص

انتصاب های جدید دکتر احمدی نژاد، جدای از اینکه بسیاری از دوستان گفتمان انقلاب اسلامی را از انتصاب بعضی افراد ناشایست برای مسئولیت هایی کلیدی نگران کرد، نگرانی دیگری را نیز ایجاد کرد و آن انتخاب اعضای کابینه و سایر مسئولین منتصب دولت بر اساس همین تفکر و بدون مشورت از عقلای قوم و استفاده از تجارب مجربین و دلسوزان می باشد. ما و آنان که خود را وفادار به گفتمان انقلاب اسلامی و مدافع اسلام ناب می دانند، خود را در یک فرد محدود نکرده و همیشه برای سنجش افراد از شاخص هایی برآمده از این تفکر ناب بهره می جوییم. مولایمان علی علیه السلام فرمود حق را بشناس اهل حق را هم خواهی شناخت و همین طور چنانچه باطل را بشناسی، شناخت اهل باطل بر تو آسان خواهد شد.

آقای احمدی نژاد! ما از شما بدین جهت حمایت کردیم که حرفتان، حرف انقلاب و امام رحمت الله علیه بود. اما آنجا که عملتان خلاف قولتان یعنی چیزی غیر از وفاداری به مبانی اسلام ناب و انقلاب اسلامی باشد، جایی برای حمایت از این عمل باقی نخواهد ماند و ما اولین منتقدان شما خواهیم بود. البته منتقدانی دلسوز که هدفشان از انتقاد، اصلاح عمل برای جلوگیری از ضربه خوردن به تفکر ناب ادعایی است. نه انتقادی که از عمل خلاف بهره می جوید تا به تفکر و گفتمان ضربه بزند و لجن مالش نماید.

آقای احمدی نژاد! در انتخابتان تجدید نظر کنید. همین حالا که هنوز دیر نشده است تصمیمتان را تغییر دهید.

آقای احمدی نژاد! قبل از شروع تبلیغات و قبل از اینکه بنده هم به جمع طرفداران شما بپیوندم، با دوستی که از قبل هوادار شما بود درباره بعضی اشتباهات شما در انتخاب اطرافیان و بعضی مسئولان و اصلاح چنین اخلاقی در صورت انتخاب دوباره شما سخن می گفتم که آن دوست گفت:((‏احمدی نژاد همین است.))

آقای احمدی نژاد!ثابت کنید که ((‏احمدی نژاد همین است)) ‏درست نیست. ثابت کنید که احمدی نژاد کسی نیست که بر سر اشتباهاتش هم محکم بایستد. ثابت کنید که احمدی نژاد تفکر ناب اسلامی و انقلابی و مردم را بر تصمیم اشتباهش ترجیح می دهد.

آقای احمدی نژاد! اینجا جای ایستادن نیست. باید بر اصولمان بایستیم حتی اگر برای خودمان و بعضی دوستانمان خوشایند نباشد و البته تمام خیر ما در پایبندی به همین اصول است. والسلام.


  

88/4/23
7:54 ع

این شب، آخر مهمانی است

فردا زحمت را کم می کنم

من در بازار معتکف شده ام. اینجا معتکف شده ام که مرا بخری

معامله با تو، سودش زیاد است. اصلا همه اش سود است. یا من یعطی الکثیر بالقلیل

تو بدترین ها را هم می خری

نه اینکه بد سلیقه باشی! تو همه را خوب می خواهی. قراضه می خری تا تعمیرش کنی

امشب آخر مهمانی است

مرا هم بخر، تعمیر کن، بساز.

کاش این شب طولانی شود؛ به اندازه همه شب ها، تا همیشه در آغوش تو باشم؛ غرق در مهربانی ها

فردا زحمت را کم می کنم

کاش این شب زود، سحر شود

که آنگاه تو به من خواهی گفت، باید بمانی، نباید از خانه ام خارج شوی

اذان را که بگویند، تو به من امر خواهی کرد؛ باید در خانه ام بمانی(1)

فردا زحمت را کم می کنم

وبعد از اعمال ام داوود به تو خواهم گفت:

باز هم خدمت می رسیم؛ تا خدای من تو باشی

مسجد جامع بازار تهران- شب نیمه ماه رجب

(1): بعد از دو روز اعتکاف در مسجد، اعتکاف روز سوم واجب می شود


  

88/4/20
11:25 ص

من رفته بودم. من به تو و تمام خوبی­هایت پشت کرده بودم.تمام مهربانی­هایت فراموشم شده بود.

پرده پوشی­هایت جراتم را افزود. کم کم بی حیا شدم. از بزرگیت نترسیدم. اصلا بزرگی تو را نفهمیدم. آن نقطه­های سیاه دردلم زیاد شد و نفس و شیطان هر روز شادتر؛ منتظر روزی که هیچ نقطه نوری دردلم نباشد.

اما آنگاه که نه من یادت می­کردم و نه نفس و شیطان تصورش را می­کردند، توآمدی. نه اینکه رفته باشی. با جلوه­ای دوباره آمدی. با نفحه­ای جدید. با دعوتی برای احیای دوباره.

من به تو پشت کرده بودم. انگشت درگوش و پرده ای برچشم؛ نه می­خواستم ببینم،نه بشنوم. و همه این­ها حجاب­هایی بودند که من بر فطرتم انداخته بودم. فطرتی که تو با دست خودت سرشتی، چون خودت پاک و زیبا.

تو آمدی. با جلوه ای دوباره. با زمان و مکان! با رجب. با آنچه از عسل شیرین ترو از شیرسپیدتر است و آن بازگشت به سوی توست.

تو آمدی و من برنگشتم. طوری آمدی که برگرداندیم. آمدی و همه حجاب­ها را زایل کردی. من و همه سیاهی­هایم نتوانستیم به تو برنگردیم که « ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعل اعزه اهلها اذله».

تو آمدی. عادت تو همین است؛ احسان به مسیئین. با جلوه ای دوباره آمدی؛ با لیله رغایب، با اعتکاف.

تو آمدی و آن ذره نور باقیمانده که ازخودت بود بر تمام سیاهی­های ساخته نفس و شیطان فایق آمد، کمکم کرد. من فقط در پشت کردن به تو مقاومت نکردم. فقط همین. من نیامدم، من بر نگشتم. تو مرا بردی؛ برگرداندیم.


  

88/4/11
4:28 ع

ولادت با سعادت میوه قلب حضرت علی بن موسی الرضا( علیه السلام)، امام جواد علیه السلام مبارک باد.

حضرت امام جواد علیه السلام فرمودند: تو را به پنج چیز سفارش می کنم :

 اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن

 اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن

 اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو

 اگر مدحت کنند شاد مشو 

 و اگر نکوهشت کنند، بیتابی مکن.

 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167) به نقل از سایت شهید آوینی

و همان حضرت( علیه السلام) فرمود:

ثلاث من کن فیه لم یندم : ترک العجلة ، و المشورة ، و التوکل علی الله عند العزم  

سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .

(مسند الامام الجواد ، ص 247)


  

88/4/7
11:52 ص

باسمه تعالی

خدمت همه روشن فکران و علمای منطق و فلسفه و رسانه سلام عرض می­کنم

بنده یک ایرانیم. اهل روستا. این نامه را برای عذرخواهی از شما می­نویسم. ببخشید چند روزی تاخیر داشتم.

بنده یک ایرانیم. حایز شرایط شرکت در انتخابات. حق انداختن یک رای به صندوق را دارم. البته این را شما بهتر می­دانید. اگر اشتباه می­کنم، تصحیح بفرمایید.

بنده یک ایرانیم؛ گرچه معنای جمهوری و دموکراسی و امثال اینها را درست نمی­دانم و اصلا یک روستایی را چه به این حرف­ها، اما فکر می­کردم دموکراسی یعنی اداره مملکت با احترام به رای مردم و مشارکت آن­ها در سازندگی. البته می­دانم این حرف­ها از دهان بنده و سایر همگنانم بزرگتر است و حتما باید از دهان و زبان اهل قلم، آن هم در جرایدی خاص بتراود.

بنده یک ایرانیم. مثل بسیاری از آنها تبلیغات نامزد­های انتخابات ریاست جمهوری را دنبال می­کردم.حرف­های چهار نفرشان را شنیدم. من هم برای خودم میزانی برای سنجش حرف­ها دارم. ببخشید گاهی می­فهمم. البته معترفم که فهم، مختص شما و موافقانتان است. ببخشید. میزان را می­گفتم. دو تا از بچه­های یکی از پیرزن­های روستای ما در جنگ شهید شدند. یکی­شان مفقود شد. شاید یکی از همان­هایی باشد که در دانشگاه شما مهمان است. شنیده­ام، وقتی آمدند باعث کدورت خاطر شما شدند. من به جای آنها از شما عذر خواهی می­کنم. من همیشه به این فکر می­کنم که چرا آنها رفتند.

بنده مسلمانم. ایرانیم. فکر کردم و به نتیجه رسیدم که آنها برای اسلام و ایران جان دادند؛ خونشان نباید پایمال شود.

میزان را می­گفتم. پسرم جوان است. مثل خیلی از بچه­های روستا. کار می­خواهد، خانه می­خواهد. دوست دارد تشکیل خانواده بدهد. زندگی پسرم برای من مهم است.

تبلیغات را می­گفتم. حرف­های چهار نفرشان را شنیدم. یکی­شان را بیشتر می­شناختم. دو بار از نزدیک دیده بودمش. یک بار که به شهرستان ما آمده بود، به استقبالش رفتم. ساعتی را در جاده منتظر بودم. وقتی آمد خوشحال شدم. یادم رفت. بابت استقبال از او از شما معذرت می­خواهم. ما که منور الفکر نیستیم که بفهمیم استقبال خادم رفتن بد است.

بار دوم او به روستای ما آمد. پسرم نامه­ای به او داد. پیرزن مادر دو شهید هم برایش اسپند دود کرد. می­گفت این مرد نمی­گذارد خون فرزندانم هدر برود. پیر زن است دیگر، بر او حرجی نیست. ببخشیدش.

خلاصه اینکه حرف­های چهار نفرشانم را شنیدم. شنیده­ها را کنار دیده­هایم گذاشتم. کارگاهی که راه افتاد و پسرم را شاغل کرد، جاده­ای که آسفالت شد و روستای ما را از انزوا خارج کرد و از همه مهمتر، حرف­های آن مرد در برابر ظالمان که ما را شیر کرد. من حرف­های او را خودم شنیدم. در اجلاس. و آن چند نفری که فریادشان در آمد. مردم روستا از اینکه رییس جمهورشان مقابل ظالمان ایستاد خوشحال شدند. یکی پیدا نشد به ما بگوید:« اهل پشت کوه را چه به فهم مسایل سیاست بین الملل.»

بنده ایرانیم. شنیده­ها و دیده­ها را کنار هم گذاشتم تا تصمیم بگیرم. همیشه در انتخابات همین کار را می­کردم. این بار نتیجه احمدی نژاد شد. فکر کردم او اصلح است. بیشتر اهالی روستا همین طور فکر کردند. دیده­هایشان بر شنیده­ها چربید. دروغ­گویی او را قبول نکردند. من و آنها، روز جمعه اسم احمدی نژاد را در برگه رای نوشتیم.

شنبه اعلام کردند که او رای آورده است. همه خوشحال شدند. پیر زن از بقیه بیشتر. مادر شهید شیرینی و شربت در روستا پخش کرد. عوام است دیگر، نذرش را ادا کرد.

قدری که گذشت ما تازه فهمیدیم که همه چیز اشتباهی بوده است.

ما اشتباه کردیم به چشمانمان اعتماد کردیم. باید« اعتماد» می­خواندیم. باید « اعتماد» می­خواندیم تا بفهمیم همه چیز دروغ بوده است.، حتی شاغل شدن پسرم. گرچه « اعتماد» نمی­گفت که چطور دیده­هایمان را نادیده بگیریم؛ اما بالاخره باید می­فهمیدیم که آنها از ما بهتر می­فهمند.

ما اشتباه کردیم که به فکر خون فرزندان پیرزن روستا بودیم. باید از قبل، آنکه را شما می­گفتید انتخاب می­کردیم تا خون اراذل هدر نرود. اصلا ای کاش قبل از انتخابات برای شهدای اراذل نذری پخته بودیم و برای پیروزی رنگ سبز، سیاه می­پوشیدیم.

ما از محضر شما عذر می­خواهیم. ما اشتباهی خیال می­کردیم که جمهوریت یعنی احترام به رای مردم. باید هر روز به « جمهوریت» سر می­زدیم تا بفهمیم مردی که خودش به روستای ما آمد و بعضی مشکلاتمان را حل کرد، چقدر برای آینده این مملکت خطرناک است. باید می­فهمیدیم آینده آقا زاده­ها بر آینده مملکت اولی است. و البته فهمیده بودیم که او برای آینده آقا زاده­ها خطر ناک است.

باید « جمهوریت» را هر روز می­خواندیم تا بفهمیم آمدن رئیس جمهور به روستا برای رای جمع کردن بوده است. راه اندازی کارگاه هم همینطور، آسفالت جاده هم، احترام به پیرزن هم و ایستادن مقابل ظالمان هم برای رای جمع کردن بوده است.

ما واقعا شرمنده­ایم. شرمنده­ایم از اینکه حرف حجاریان و خاتمی و سروش و ملکیان و مخبلباف و صادق زیبا کلام و پگاه آهنگرانی و تاج زاده و ابطحی و کرباسچی و فایزه هاشمی و عطریانفر و قوچانی و لیلی رشیدی و .... را گوش نکردیم. ما از همه این خانم­ها و آقایان خجالت می­کشیم. ما اینقدر فهم نداشتیم که آنها بازیگر و متفکر و نویسنده و سیاست مدار و کارگردان و آقازاده و ... هستند و از عوام بهتر می­فهمند.

خدا سایه این اهل منطق و فلسفه را از سرمان کوتاه نفرماید. اگر آنها نبودند نمی­فهمیدیم در انتخابات تقلب شده. آخر باید خیلی اهل تحلیل باشی تا بتوانی اثبات کنی هیچ کس غیر از تو و هم فکرانت نمی­فهمد و البته هنر بالاتر اثبات عدم مخالفان نظر تو است؛ حتی اگر برگه­های رایشان موجود و قابل شمارش باشد.

راستی شما واقعا به ما خدمت کردید. من و بقیه اهالی روستا نمی­دانستیم در چه اوضاع فلاکت باری زندگی می­کنیم. فکر می­کردیم باید شکر کنیم که امنیتی هست و زمینی و کاری برای رزق حلال. هر روز و هر شب خدا را برای داشتن رهبری خوب و رییس جمهوری مثل خودمان شکر می­کردیم. ما اینها را بعد از نمازمان دعا می­کردیم. اما شنیدیم شما و همفکرانتان در خیابان­های تهران ناسزا نثارشان می­کردید. اول تعجب کردیم؛ اما بعد با خودمان گفتیم، حتما آنها بهتر می­فهمند. آنها اهل کتاب و روزنامه و سایت و وبلاگ هستند. مگر می­شود اشتباه کنند. آنها مشتری ثابت اعتماد ملی و آفتاب یزد و اندیشه نو و اعتماد و جمهوریت و قلم نیوز هستند. وقتی ما اخبار شبکه یک سیما را می­بینیم آنها بی­بی­سی را نگاه می­کنند. ما را به خاطر آن تعجب اولیه­مان ببخشید؛ نفهمیدیم.

در پایان باز هم از اینکه خاطرتان را آزرده و احوالتان را افسردیم عذر خواهی می­کنیم.

فقط از شما عزیزان که خدماتتان از سر ما زیاد بوده، عاجزانه یک درخواست داریم.گفتم که ما برای انتخاب، دیده­ها و شنیده­هایمان را کنار هم گذاشتیم و به نتیجه رسیدیم. لطفا مثل همیشه توصیه­ای راهگشا بیان فرمایید تا در انتخابات بعدی، دیده­هایمان را نبینیم و سبب آزردگی خاطر شما روشن فکران نگردیم.

                                                                                                                                                   روستایی   

پی نوشت1: روستایی می­تواند هر کسی غیر از روشن فکران، اعم از دانشجو، استاد دانشگاه، طلبه، نماینده مجلس و... باشد.


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ