87/5/31
2:8 ع
خیلی از ما در انتخاب راهی که سرمایه ی عمرمان را در آن خرج خواهیم کرد مرددیم. انتخاب حوزه یا دانشگاه یکی از این دو راهی های قدیمی است که دعواهای زیادی سر آن می شود. یکی می گوید دانشگاه را نمی توان خالی گذاشت، باید بروی آنجا و فضا را به فضایی با گفتمان دین و انقلاب تبدیل کنی؛کاری که شاید در حوزه نتوان کرد. یکی دیگر می گوید خوب بودن در محیط حوزه که هنر نیست، اگر مردی به میدان جامعه و دانشگاه بیا تا بسنجی چقدر پرهیزکاری. و از این حرف ها. این یادداشت درباره ی این دو راهی نیست. بدون الگو نمی توان زندگی کرد. همه به خصوص جوان ها بالاخص دانشجو و طلبه به الگو نیاز داریم. و عباد بهترین الگوها هستند. (( عباد)) بخشی را به این الگوها اختصاص می دهد تا شاید از راه آنها راه را پیدا کرده و مهمتر اینکه به آن عمل کنیم. اما بحث اول یادداشت به این بخش از زندگی شهید بهشتی مربوط بود.
یکی از دوستان شهید بهشتی نقل کرده اند که در دوران طلبگی، بارها شنیدم که محمد حسین بهشتی قبل از مباحثه این اشعار را با خود زمزمه می کرد:
صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن، این طریق را
گفت: آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را