سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/8/10
2:22 ع

در منطق می­گویند که مفاهیم از یک نظر به دو دسته کلی و جزئی تقسیم می­شوند. فرض صدق یک مفهوم جزئی بر بیش از یک چیز ممتنع است اما مفهوم کلی می­تواند مصادیق مختلفی داشته باشد. بسیاری از مفاهیمی که در این مجموعه یادداشت خواهد آمد، کلی هستند و اینجا از یکی از مصادیق آن حرفی به میان آمده است. من این مفاهیم را با رنگ قرمز از بقیه نوشته متمایز می­کنم. توضیح این مفاهیم خودش می­تواند فرهنگی به درد بخور را بسازد. از طرفی بعضی از مفاهیم جزئی یا اسامی خاص هم هستند که حرف­های زیادی می­توان درباره آنها بیان کرد. آنها را با رنگ آبی نفتی مشخص می­کنم. از همه دوستان تقاضا دارم درباره این قرمز­ها و آبی نفتی ها آنچه به خاطر دارند بفرمایند. یا علی.

رتبه ام در کنکور 5156 شد. دو سه هزار تایی بیشتر از آن چیزی که فکر می کردم. دو سه روز برای انتخاب رشته وقت داشتیم.دانشگاه امام حسین(علیه السلام) و دانشگاه امام صادق( علیه السلام) هم قبول شدم. اولی را برای مصاحبه اش نرفتم و دومی را یک هفته بعد از موعد رفتم و مصاحبه کنندگان را سر کار گذاشتم و آنها هم قبولم نکردند. می­گفتند سئوال آخر خیلی مهم است. سئوال آخر این بود:« اگر هم اینجا و دانشگاهی دیگر در رشته مورد علاقه ات قبول شوی کدام را انتخاب می­کنی؟» جواب باید این می­بود:« دانشگاه امام صادق(علیه السلام) را.» و من گفتم: « آن دانشگاه دیگر را.»  باید صد تا کد رشته را درصفحه انتخاب رشته می نوشتیم و به سازمان سنجش می فرستادیم. انتخاب رشته گزینه 2 و سازمان سنجش را با ارایه کارنامه ام گرفتم. با چند نفر از آشنایان هم مشورت کردم. در فاصله کنکور تا انتخاب رشته بعضی از برنامه های رادیو درباره رشته ها و دانشگاه ها را شنیده بودم. به رشته­های مکانیک، صنایع و مدیریت علاقه مند شده بودم. البته از برکات آموزش پرورش و مدارس ما این است که به خوبی همه رشته ها را معرفی می کنند و این امکان را به دانش آموزان می دهند که به خوبی برای آینده شان تصمیم بگیرند! درباره شهر­ها هم اطلاع خاصی نداشتم. از یکی از آشنایان درباره چند شهر سئوال کردم. گفت: سمنان بین اینها از بقیه معتبرتر است.

صبح اولین جمعه از ماه رجب یعنی صبح بعد از لیله رغایب نتیج روی سایت سنجش آمده بود. کامپیوتر نداشتم. برادرم نتایج را دید و گفت: « مکانیک سیالات سمنان قبول شده­ای.» و اینگونه بود که سمنانی شدم. ذهنیتی از سمنان نداشتم. چند باری موقع رفتن یابرگشت از مشهد از آنجا گذشته بودم.

چند روز بعد همراه برادر و مادرم برای ثبت نام به سمنان رفتیم. سه راه افسریه سوار اتوبوس شدیم. به راننده گفتیم می­خواهیم برویم دانشگاه سمنان. نزدیکی­های سمنان چیزی شبیه سر در دانشگاه تهران دیدم، فکر کردم آنجا دانشگاه سمنان است. بعدها فهمیدم که آنجا پایانه ماشین­های باری سمنان است. کمی بعد راننده صدا زد:« دانشگاه سمنان.» از اتوبوس پیاده شدیم. آن طرف جاده تابلویی آبی رنگ بود که رویش نوشته شده بود: « دانشکده مهندسی». وارد که شدیم برادرم گفت:« اینجا که بیابان است.» راست می­گفت، دانشگاه سمنان در 5 کیلومتری شهر سمنان در دل کویر بود. آن موقع جز چند ساختمان و چند تایی درخت چیز دیگری نداشت و به واقع بیابان بود. برای ما که سال­ها در حصار خانه­ها و ماشین­ها زندگی کرده بودیم دانشجوی چنین جایی شدن حداقل در ابتدا سخت بود. محل ثبت نام سالن فجر بود. استقبال گرم یا راهنمایی خاصی را به یاد ندارم. چند تایی فرم پر کردم و مدارک را لازم را در وشه ای تحویل دادم و در صف تکمیل ثبت نام ایستادم. آنجا با دو نفر آشنا شدم. شماره یکی­شان را به اصرار برادرم گرفتم. اسمش احمد بود و هم رشته ای خودم. دیگری هم همین طور. اما دیگری را هیچ وقت ندیدم. بلافاصله پس از ثبت نام انتقالیش را به یکی از دانشگاه­های تهران گرفته بود.

مسئولین دانشگاه احتمالا آشنایی با دانشگاه و شهر سمنان را از علوم غریزی قبول شدگان می­دانستند چون هیچ تلاشی برای آشنا شدن جدید الورود­ها با دانشگاه و شهر سمنان نکرده بودند.

ثبت نام که تمام شد برادرم برگشت تهران و من و مادرم نماز را در نمازخانه پارک جنگلی سوکان خواندیم و ناهارمان، کوکو سیب زمینی را همانجا خوردیم و لب جاده به انتظار اتوبوس مشهد ایستادیم. آخر شهریور بود و ایام البیض ماه رجب. تجربه نداشتیم که چنین ایامی بعید است اتوبوس لب جاده جا داشته باشد. بعد از ساعتی اتوبوسی آمد که یک جای خالی داشت. مادرم آنجا روی صندلی نشستند و من هم در جای خواب راننده جاگیر شدم. شکر خدا بعد از اولین آشنایی با دانشگاه سمنان، مشرف شدیم مشهد.

مکانیک سیالات سمنان نوبت دوم بود. نوبت دوم نه به معنای شبانه. بلکه روزانه ای که از نیمسال دوم یعنی از بهمن ماه شروع می­شد. از ماه مهر تا بهمن که کلاس­های دانشگاه شروع می­شد هفته­ای پنج روز کلاس زبان می­رفتم. خیلی از شب­ها هم سعی می­کردم به حوزه حاج آقا مجتهدی بروم و از جلسه بعد از نماز مغرب و عشای ایشان استفاده کنم. حوزه را همیشه بیشتر از دانشگاه دوست داشته­ام. یک روز که همراه یکی از دوستان طلبه­ام به محضر آقای مجتهدی رسیدیم ایشان فرمودند:« ثبت نام نکردی؟» و من عرض کردم: « حاج آقا من دانشجو هستم.» و حاج آقا دیگر چیزی نفرمودند. من همیشه بر طلبه نشدنم افسوس خورده­ام. مادرم با این کار مخالف بود و نظرشان این بود که به مهندس متعهد نیاز داریم. من هم تا حدودی برای حضور در دانشگاه احساس وظیفه می­کردم.

اواسط بهمن ماه از دانشگاه خبر دادند که برای تحویل برگه انتخاب واحد و تعیین خوابگاه بیایید سمنان. با سواری­های سه راه افسریه همراه با برادرم رفتیم.روی سواری­ها نظارت خاصی نبود و همین موجب سرعت بالای آنها تا صد و پنجاه شصت می­شد. ماشین که راه افتاد صدایی بلند شد که: امشب در سر شوری دارم. خواننده این بار زن بود. گفتم: « اگه می­شه خاموش کنید.» راننده چیزی گفت و خاموش کرد یا جنس خواننده را عوض کرد!

به دانشگاه که رسیدیم برگه انتخاب واحد را از گروه مکانیک گرفتیم. 18 واحد داده بودند. ریاضی1، فیزیک 1، شیمی عمومی، زبان عمومی، ادبیات و نقشه کشی صنعتی.بعد برای تعیین خوابگاه به امور خوابگاه­ها در امور دانشجویی مراجعه کردیم. خانم مسئول اتاقم را تعیین کرد و گفت:« می­تونید برید اتاق رو ببینید. اتاق 156 در بلوک 1.» با ماشین عموی احمد که ذکرش در صف ثبت نام رفت به خوابگاه رفتیم. فاصله خوابگاه تا دانشگاه کم نبود. پیاده بین 7 تا ده دقیقه طول می­کشید. در اتاق را زدیم کسی جواب نداد. در را که باز کردیم منظره ای دیدیم عجیب. نیمی از اتاق مملو از زباله بود و آنجا به محل سکونت چند دانشجو نمی­خورد. کسی از اتاق ربرویی بیرون آمد. پرسیدیم اینجا کسی زندگی می­کند؟ گفت:« بله بعد از امتحانات رفته­اند.» از آن اتاق کثیف و راهرو­های تنگ و تاریک بلوک یک خوشم نیامد. برگشتیم امور خوابگاه­ها و به آن خانم مسئول گفتیم اگر امکانش هست اتاقم در یک بلوک دیگر و اتاق­های کم جمعیت تر تعیین کنید. خانم مسئول در لیست اتاق­ها جستجو کرد و جایی خالی در اتاق 403 یافت. رفتیم اتاق را دیدیم. وضع بلوک و اتاق از قبلی خیلی بهتر بود. به این ترتیب من شدم یکی از اهالی اتاق 403.   


مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ