سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

88/1/8
11:50 ص

سلام علیکم. سال نو مبارک. نوروز امسال تلویزیون چنگ چندانی به دل نزد. بگذریم از فیلم های خارجی که بعضی از آنها از نوع 2008 بودند. و البته بگذریم از یکی از فیلم های نمایش داده شده در شب چهارشنبه سوری. و البته بگذریم از عروسک های محبوب دوران کودکیمان؛ کلاه قرمزی و پسر خاله. مرا که خیلی سر حال آوردند این عروسک ها. خیلی ها از مدت ها قبل منتظر مرد دوهزار چهره بودند. سریالی که نسخه ی پارسالیش بسیار پر مخاطب و جذاب بود. اما امسال چندان جذابیتی نداشت.

برای بنده همیشه نکات اخلاقی کارتونی و برآمده از بعضی مسایل روزمره بسیار موثر بوده است. تفسیر عرفانی از یه توپ دارم قلقلیه، شنگول و منگول و حبه انگور، پینوکیو و .... یادم نمی رود روزی را که یکی از دوستان گفت: پینوکیو بعد از چند قسمت، آدم شد و ما بعد از چند سال آدم نشدیم، ما هم خندیدیم. اما بعدا همین جمله بارها اشکم را درآورد. مر دو هزار چهره هم امسال برای من اینطور شد.

آری مرد دو هزار چهره به نوعی حکایت زندگی خیلی از ما است. (( خیلی از ما مسعود شصتچی هستیم)) و نه دانشجو، نه استاد، نه رییس، نه پدر، نه مادر، نه همسر،نه دکتر، نه وکیل، نه وزیر و نه خیلی از چیزهای دیگر.

اگر خوب باشیم مثل مرد هزار چهره ایم و بدترمان مرد دو هزار چهره. ما را اشتباهی گرفتند و ما هم ابتدا اشتباهی کاری را قبول کردیم و بعد از مدتی فهمیدیم که اشتباهی شدن چندان هم بد مزه نیست و بعد شدیم مرد دو هزار چهره. اگر از ابتدا مظلوم بازی در نمی آوردیم و محکم می گفتیم (( خییلی ممنون)) نه خودمان گرفتار می شدیم و نه دیگران را به درد سر می انداختیم. آری ما شصتچی هستیم و نه مدیری.

جناب مدیری فقط این واقعیت را به شکل کاریکاتوری درآورده است. شصتچی حکایت زندگی بسیاری از آدم هاست.  

سال، نو شده است. بیاییم برای یک بار هم که شده ، قبل از اینکه بازپرس در بازداشتگاه از ما درباره جو گرفتگی ها و اشتباهی شدنهایمان اعتراف بگیرد، به جای آرمیتا، مار نفسمان را بکشیم و خودمان باشیم، نه شصتچی. بی خود نیست که این همه بر خودشناسی سفارش شده است.

البته اگر خوب خوب شویم، می فهمیم که خودمان هم نیستیم. همه هیچیم که این حرف ها از دهان ما بزرگ تر است و برای مردان است نه مردان هزار چهره و غیره.یا علی مددی.


  

87/12/27
11:45 ص

بسم الله

قبل نوشت: مدتی توفیق حضور نیافتم. البته بسی شادم که آخرین یادداشت از خودم نبود. سخنانی از امام بزرگوارمان بود که اگر بارها هم به یک صفحه مراجعه کنی و همان را ببینی و درباره اش تامل کنی، به اشتباه نرفته ای. بگذریم. مشغله و تنبلی عباد را در این مدت از دوستانش دور کرد. ((‏عباد)) از ابتدا ساخته شد تا از بندگی و زندگی با خدا سخن بگوید و سایر مسایل را نیز با این نگاه تحلیل کند. این آرزو هنوز بر دل مانده است. شاید بهار شروعی برای بندگی دوباره باشد.

اول. شهر سرد شده است. فقط سوز دارد. حتی باران هم نمی بارد. درختان بی بار و بی برگند. حتی بعضیشان از سرما خشک شده اند. اگر همین آفتاب از پشت ابر نبود، جنگلها هم کویر می شدند.

دوم. در اتاق نشسته ای. کنار بخاری. بیرون از قبل هم سردتر شده است. صدای سوز می آید. شیشه ها را که دیده ای چگونه می لرزند. نگاهت به صفحه تلویزیون می افتد. این هم سرد است. روح ندارد. ارمغان تفکر خاصی است دیگر. روح ندارد اما خبر می گوید. به صفحه نگاه می کنی. درختی در سوز زمستان شکوفه داده است. آنجا، در روستایی دور هوا یک دفعه بهاری شده است و درخت شکوفه داده. درختان محله تو به آن درخت روستایی غبطه می خورند.

سوم. از خانه بیرون می روی. هوا فرق کرده است. بهاری شده است. دیگر به صفحه نمایشگر نگاه نمی کنی. خودت می بینی . نه یک درخت که همه درختان سفید شده اند. نه از برف که از شکوفه.

چهارم. آب و هوا تغییر کرده. نور آفتاب با زاویه ای دیگر می تابد. دمای آن بیشتر شده است. در خاک تغییراتی  به وجود آمده. طبیعی است که درختان جوانه بزنند.

پنجم. خدا زمین را بعد از مرگش زنده کرده است. ان الله علی کل شیء قدیر. همو انسان را هم بعد از مرگش زنده خواهد کرد. حتی از قبل زنده تر. عباد این طور می اندیشند. خدا همه چیز را زنده کرده است.

ششم. روزی خواهد آمد که همه درختان شکوفه خواهند داد. نه فقط چند درخت در چند روستا. روزی زمین پس از مرگش زنده خواهد شد. آن روز آفتاب دیگر پشت ابر نخواهد بود.

 هفتم. اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا، فاخرجنی من قبری ...

 


  

87/10/16
3:34 ع

شما انگیزه این گریه و این اجتماع  در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که گریه کنیم برای سید الشهدا، نه سید الشهدا احتیاج به این گریه دارد و نه خودش فی نفسه یک کاری از آن می­آید، لکن این مجلس­ها مردم را همچو مجتمع می­کند و یک وجه می­دهند، سی و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرم و خصوص دهه عاشورا یک وجه، طرف یک راه می­روند. بی­خود بعضی از ائمه ما نمی­فرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بی­خود نمی­گویند ائمه ما به اینکه هر کس بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش بگیرد اجرش فلان و فلان است. مساله، مساله گریه کردن نیست.، مساله  مساله تباکی نیست، مساله، مساله سیاسی است که ائمه با همان دید الهی که داشتند، می­خواستند که این ملت­ها را به هم بسیج کنند و یکپارچه کنند، از راه­های مختلف، اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند. (14/ 8/ 59)

 

    عمق ارزش مجلس عزاداری، کم معلوم شده است و شاید پیش بعضی هیچ معلوم نشده است. اینکه در روایات ما برای یک قطره اشک برای مظلوم کربلا آنقدر ارزش قائلند، حتی برای تباکی ( به صورت گریه در آمدن) ارزش قائلند، نه از این باب است که سید مظلومان احتیاج به این کار دارد و نه از این باب است که فقط برای ثواب بردن شما و مسلمین شما باشد. گر چه همه ثوابها هست، لکن چرا این ثواب برای مجالس عزا آنقدر عظیم قرار داده شده است و چرا خداوند تبارک و تعالی برای اشک و حتی یک قطره اشک و حتی تباکی، آنقدر ثواب داده است؟ کم کم این مساله از دید سیاسی اش معلوم می­شود و ان شا الله بعدها بهتر بیشتر معلوم می­شود. اینکه برای عزاداری، برای مجالس عزا، برای نوحه خوانی، برای اینها این همه ثواب داده شده است. علاوه بر آن امور عبادیش و روحانیش، یک مساله مهم  سیاسی در کار بوده است. آن روز یکه این روایات صادر شده است روز ی بوده است که فرقه ناجیه ( شیعه) مبتلا بودند به حکومت اموی و بیشتر عباسی، و یک جمعیت بسیار کمی، یک اقلیت کمی در مقابل قدرت­های بزرگ. در آن وقت برای سازمان دادن به فعالیت سیاسی این اقلیت، یک راهی درست کردند که این راه خودش سازمانده است و آن، نقل از منابع وحی، به اینکه برای این مجالس ایقدر عظمت هست و برای این اشک­ها آنقدر، در حول و بر این اشک­ها و عزاداری­ها شیعیان با قلیت آن وقت اجتماع می­کردند و شاید بسیاری از آنها هم نمی­دانستند مطلب چه هست، ولی مطلب این، سازماندهی به یک گروه اقلیت در مقابل آن اکثریت­هاست.، در مقابل حکومت­هایی که پیش می­آمدند و بنای برا ین داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزی که در ماقبل آنها، آنها را می­ترساند، ایمن مجالس عزا و این دستجات بود/ ( 30/3/ 61)

سایر مردم، اینهایی که مسجد می­آیند، منبر را گوش می­کنند، مطالب را گوش می­کنند، همچو که به روضه می­رسند، رد می­شوند و می­روند. این از باب این است که ملتفت نیستند که چه هست، آن روضه است که این محراب، که این منبر را حفظ کرده است. ما باید به شهیدمان گریه کنیم، فریاد کنیم، مردم را بیدار کنیم. البته یک مطلبی هم  که بین همه باید باشد این است که این نکته را به مردم بفهمانیم که همه اش قضیه این نیست که می­خواهیم ثواب ببریم، قضیه این است که ما می­خواهیم پیشرفت کنیم. سیدالشهدا هم که کشته شد نه این که رفتند یک ثوابی ببرند.ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آن طور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند. شما هم که دارید نوحه خوانی می­کنید مردم را به گریه وادار می­کنید، مردم هم که گریه می­کنند همه روی این مقصد باشد که این اسلام را می­خوهیم با همین هیاهو حفظش کنیم. با ین هیاهو، با این گریه، با ین نوحه خوانی، با ین شعر خوانی، با ین نثر خوانی ما می­خواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنان که تا به حال هم حفظ شده. باید این نکته هم به مردم گفته بشود، تذکر داده بشود که آقا قضیه روضه خوانی قضیه این نیست که من یک چیزی بگویم و یکی هم گریه کند. قضیه این است که با گریه حفظ شده است این، با گریه این حفظ شده است. حتی تباکی! هم ثواب دارد، خوب تباکی چرا ثواب دارد؟ برای اینکه تباکی کمک می­کند به این مکتب. ( 17/4/ 58)

 


  

87/10/14
11:15 ص

آقای پپسی کولا !
کاری کنید که غزه در محاصره کامل است
آقای فانتا !
تو کاری کن
که زمزم الحرمین
کاری نمی کند
اهرام مصر!
خدای معبد آمون!
خوابگزاران اعظم
کاری کنید
که من خواب سه مار سیاه دیده ام
که مغز سیصد و شصت و پنج روز را
در سینی ماه
می بردند بر سر
خواب سیصد و شصت و پنج ستاره خونی
و خواب نیل
که با ساطور
سیصد و شصت و پنج تکه شد
من خواب یوسف را دیدم
در چاه نفت
افتاده بود
و تاجران دلار بر سر چاه
فریاد می زدند:
- هفتاد سنت بالا!
- دو دلار کم!
من خواب ناوها و شمشیرها و باران ها دیده ام
دیدم
که جمال عبدالناصر
با اسب
از دروازه رفح گذشت
و عزالدین قسام
و صلاح الدین
دروازه های غزه را
گشوده بودند
خواب سه مار سیاه
بر شانه های حسنی مبارک و
شاه چموش اردن و امیر پرفسورالریش!
دیدم که پادشاهان عرب
خوراک مغز جوانان غزه را
در سه دیس کنفرانس
به پادشاه کشور یأجوج
تقدیم می کنند
آقای بی بی سی!
گویا نیوز!
بالاترین!
شما کاری کنید!
چرا کسی کاری نمی کند برای غزه
تعبیری برای خواب من زخمی
مارادونای عزیز پرتقالی!
تو کاری کن!
شیخ بدون چشم !
صاحب فتوای زمین نمی چرخد
و عکس حرام...
امیر نفت!
که با برادر ناتنی ات
عربی رقصیدی
یک غلطی کن!
خوانندگان رپ و راگ!
شما کاری کنید!
که غزه در دهان گرگ است
به پاپ ژان پل چندم مربوط نیست
به صاحبان کلیسا نه
به خادم الحرمین
به الازهر
به کبارالعلما
هرگز!
آنان برای فتوا بر علیه نماز
با دست باز
آنان فقط
برای مصرف صابون و ادکلون
مُحرم شدن
و انتخاب حلق و تقصیر
و حرمت صید حرم
آفریده شده اند
آقای اسکولاری!
تو کاری کن!
آقای چلسی!
خانم هالیوود!
شما کاری کنید!
خانم آیشواریا!
عروس آمیتاباجان عزیز!
شما کاری کنید!
و شما
ای اسب های اصیل عرب!
نه از نژاد ذوالجناح اید
نه از نژاد براق
از نژاد اینترنت اید و چت روم و آزمایشگاه
از نژاد یورو و جکوزی
سوارانتان را کشتند
و پادشاهانتان را اخته کردند
مردانگی تان را کشیدند
تا در مسابقات پرش
همچنان سواری بدهید و
رستگار شوید
که شیوخ عرب
بزغاله و وزغ را
بر شما مسلط کرد
با این همه هنوز شما
مردترید از آن سه مار
شما کاری کنید
که سازمان ملل تعطیل است!
شاعر بزرگوار: علیرضا قزوه
  

87/10/8
9:37 ص

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام قبل از حرکت از مکه به سوی عراق فرمودند:

من کان فینا باذلا مهجته و موطئا علی لقاء الله نفسه،‏فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا

یعنی هر کس در میان ماست و قصد بذل خون قلبش را دارد و نفسش قصد سفر برای لقای خدا کرده است؛‏پس با ما حرکت کند که من فردا انشاءالله حرکت خواهم کرد.

این سخن حضرت اباعبدالله(‏علیه السلام)‏در تمام قرن ها به گوش آزادگان و ظلم ستیزان رسید و آنان که قصد نثار خون قلبشان در راه خدا را داشتند حرکت کردند و همین است که هر روز را عاشورا کرده است و هر زمین را کربلا.

امروز وحشی ترین دشمنان خدا به اسم دفاع از خود،‏سنگ دلانه ترین حملات را به برادران مسلمان ما می کنند.

اگر جرم حضرت حسین علیه السلام عدم بیعت با حاکم ظالم بود جرم اینان نیز زیر بار ظلم نرفتن است.

آن روز دشمنان خدا بهترین بنده خدا را خارجی نامیدند و امروز نیز همان دشمنان ،بندگان مسلمان را تروریست می نامند. خط شیطان در طول تاریخ امتداد پیدا کرده و این عباد هستند که در این شرایط امتحان می شوند.

آنان که دیر اقدام کردند سر امام حق را بر سر نیزه دیدند و ضجه زدند و اگر ما نیز در خواب زمستانی فرو رویم و دیر اقدام کنیم حاکمیت اسلام را بر سر نیزه خواهیم دید.

اگر امروز فریاد نزنیم و فقط به عجل عجل بسنده کنیم ما و چندین پشت از فرزندانمان حکومت مهدوی را نخواهیم دید.

امرو روز نشستن نیست،‏روز مجاهده و فریاد است.

یا حسین

 


  

87/10/4
9:8 ص

مقام معظم رهبری فرموده اند حرکت امام حسین علیه السلام از سه عنصر منطق و عقلانیت، حماسه و عاطفه تشکیل شده است. ما سعی خواهیم کرد به هر سه محور حضرت اباعبدالله علیه السلام بپردازیم و با این شعر از جنبه عاطفی کربلا شروع کردیم.

باز باران با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آید کربلا را
دشت پر شور و نوا را
گردش یک روز غمگین      
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را

باز باران با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان       
باز باران

باز باران با ترانه
آید از چشمان مردی خسته جان
هیهات بر لب
از عطش در تاب و در تب
نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب 
شش ماهه طفلی    
رو به پایان
مرد محزون
دست پر خون می فشاند
از گلوی نازک شش ماهه
بر لب های خشک آسمان با چشم گریان                
باز باران

باز هم اینجا عطش
آتش شراره جسمها
افتاده بی سر پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق‌ها گردیده نیلی
دراین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله             
پر ز ناله
پای خسته
دلشکسته
روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
می چکد از نوک سرخ نیزه ها
بر خاک سوزان          
باز باران باز باران      

قطره قطره می چکد از چوب محمل 
خاک‌های چادر زینب به آرامی شود گل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم  سنگ باران
آری آری     
باز سنگ و باز باران
آری آری     
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
بر فراز خیمه برگونه ها
بر مشک ساقی
کاش می بارید باران

علی اصغر کوهکن


  

87/10/3
11:11 ص

صبح بیدار می شویم. کار می کنیم، درس می خوانیم، یا درس نمی خوانیم و کار هم نمی کنیم. شب هم به خانه بر می گردیم. من و بعضی شبیه کبک شده ایم. سرمان در برف. اطراف را نمی بینیم. تمام دردمان مشکلات روزمره خودمان است و بس. خبر زیر را که خواندم تنم لرزید. البته مطابق معمول ،اصل بر این است که مشکل را به گردن دیگران بیندازیم. اما می دانم که ما مسئولیم و مسئولان بیشتر از ما مسئولند.

بررسیها نشان می دهد که یک سوم زنان مطلقه تهرانی 9 ماه پس از جدایی به خاطر موارد اخلاقی در دادگاه ارشاد دارای پرونده اخلاقی می شوند.

به گزارش مهر، مشاور استاندار تهران در امور بانوان با اعلام این مطلب در نشست خبری امروز که به مناسبت روز خانواده در محل استانداری تهران برگزار شد گفت: این حقیقت تلخی است که باید نسبت به آن مراقب باشیم و فراموش نکنیم که  گسست خانواده پیامدهایی دارد که این موضوع یکی از آنهاست. فرحناز قند فروش افزود: افزایش طلاق در کشور و به ویژه تهران نگرانیهای زیادی را برای کشور برانگیخته که فسادهای اخلاقی و تربیت نادرست فرزندان از جمله آنهاست. وی خاطرنشان کرد: موضوع خانواده و زنان در کشور مستور مانده و به آن اهمیت داده نمی شود هر چند بسیاری از مسئولان ادعا می کنند که به این موضوع می پردازند.  قندفروش ادامه داد: درصد بالای قوام خانواده به زن ارتباط دارد و بیشتر این زنان هستند که می توانند در  گسست خانواده نقش داشته باشند. ( نقل خبر از سایت الف)  


  

87/9/30
10:58 ص

مریم شب یلدا را هم مثل شبهای دیگر خیلی زود به رختخواب رفت تا مبادا چهره شرمسار پدرش که مجبور است دست خالی به خانه بیاید را ببیند و بیشتر او را خجالت زده کند. او نمی دانست دیر زمانی است که پدران و اجدادش مثل تمام ایرانیها این شب باشکوه را به جشن می نشسته اند و می نشینند. او نمی دانست که حتی مردم دیگر سرزمینهای دور و نزدیک هم در اولین شب زمستان همین مراسم با شکوه را با نامها و انگیزه ‌های متفاوت برگزار می کنند. در ایران و سرزمینهای هم فرهنگ مجاور از شب آغاز زمستان با نام "شب چله" یا همان "شب یلدا" نام برده می شود که همزمان با شب انقلاب زمستانی است. مریم با خوشحالی که متفاوت از روزهای گذشته بود نشست پای درس و مشق خود و تند و تند تکالیف مدرسه اش را انجام داد. مادر که از این موضوع قدری متعجب شده بود رو به دخترش کرد و گفت: چیه امروز بهونه غذا و خستگی رو نمی گیری؟! و باز تکرار کرد : چی شده به منم بگو تا بدونم واسه چی اینقدر خوشحالی؟ مریم که فقط 13 سال دارد و تنها دختر خانواده چهار نفری است رو به مادر گفت: آخه امشب شب یلداست. می خوام کارامو انجام بدم و بگیرم بخوابم تا شب بیشتر بیدار بمونم. مادر با دیدن شوق و ذوق مریم و شنیدن این خبر که امشب شب یلداست ته دلش خالی شد. چون او بهتر از هر کسی می داند که همسرش با حقوقی که می گیرد توان خریدن میوه و شیرینی را ندارد. برای همین سعی کرد با عادی جلوه دادن موضوع  ذهن دخترش را از شب یلدا بیرون ببرد. مادر با گفتن این جمله که مگه شب یلدا چه فرقی با شبهای دیگه دارد رو به مریم گفت: نمی خواد الآن بخوابی! اگه شب بیداری بمونی صبح نمی تونی زود بیدار شی. برو بشین تلویزیون نگاه کن. مریم که از شنیدن این حرفهای مادرش کمی دلخور شده بود با چهره ای برافروخته گفت: همه دوستام امروز توی مدرسه از شب یلدا حرف می زدند. منم می خوام امشب بیدار بمونم، مگه چیه . خب بابا اومد بهش بگو بره آجیل و شیرینی بخره ... مادر به فکر رفت. چون قرار بود این ماه اجاره عقب افتاده رو به صاحبخانه بدهند. به همین خاطر دیگر هیچ پولی ته جیب شوهرش نمی ماند که خرج کند. حالا اگر به همسرش می گفت که شیرینی و میوه بخرد حتما با جواب منفی او مواجه می شد. چون می دانست اعصابش این روزها به خاطر بدهیها خراب است...

 

 

 خیابان جای پارک ندارد. مجبور می شود خودرو "سانتافه" اش را چند صد قدم دورتر از قنادی پارک کند و مسیری را پیاده طی کند. وقتی وارد قنادی می شوی. بوی شیرینیهای تازه و گرم وارد ریه هایت می شود. چند نفر دختر و پسر جوان سفید پوش فقط سفارشات را تحویل می گیرند و آماده می کنند. دو سه نفری هم سفارشهای مشتریها را تا اتومبیل آنها می بردند. مرد نگاهی به شیرینیها انداخت و رو به یکی از همان جوانها گفت: لطف کن چهار کیلو از این شیرینیها را بچین. دو سه کیلو هم نون خامه ای ببند. بعد رفت سمت آجیلها و رو به مسئول آن قسمت گفت: دو کیلو پسته، یک کیلو بادام شور و یک کیلو هم بادام هندی بده. وقتی سفارشها را داد رفت سمت صندوق تا حساب کند. مرد جوانی که پشت صندوق نشسته بود بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن گفت: قابلی نداره. میشه 50 تومن. مرد یک ایران چک 50 هزار تومانی از کیف پولش درآورد و به صندوق دار داد و آمد بیرون و رفت به سمت مغازه میوه فروشی که بیشتر شبیه مغازه های لوسترفروشی بود. آنجا هم به اندازه 100 هزار تومان از انواع میوه های مخصوص شب یلدا خرید کرد و راه افتاد به سمت خانه. در مسیر بود که تلفن همراهش زنگ خورد. همسرش بود که می خواست یادآوری کند سفارش شام یادش نرود و مرد گفت که قبلا این کار را کرده و نگران نباشد. مریم امشب را هم مثل شبهای دیگر خیلی زود به رختخواب رفت و پدری کبری مجبور شد با قرض کردن از مرد همسایه ، مقداری شیرینی و میوه برای خانواده داماد دخترش تهیه کند تا طولانی ترین شب سال برای کبری زیاد هم تلخ نشود اما کمی بالاتر از خانه های آنها چراغهایی تا صبح روشن بود و اهالی آنها با چیدن انواع خوراکی های رنگارنگ و نشستن دور میز تا صبح گفتند و خندیدند...


  

87/9/25
10:24 ص

خدمت همه دوستان سلام عرض می­کنم. از تاخیر در به روز شدن پوزش می­طلبم. سخنان دیروز آقا فصلی جدید در حرکت دانشجویان و جنبش­های دانشجویی باز خواهد کرد. بر خود لازم می­دانم به زودی در این باب مطالبی را تقدیم کنم. از طرف دیگر انتخابات نزدیک است و بر ماست که از همین حالا خوب به پیرامون خود نظر انداخته و مراقب باشیم تا زمام کار کشور به دست شاه سلطان حسین ها نیفتد. این یادداشت قدری فضا را روشن می­کند.

 

این اظهارنظرها بی کم وکاست از قول مقامات آمریکایی و اسرائیلی نقل شده و فقط اندکی از بسیارهاست. در آن دقت کنید؛
    «سرنگونی دولت کنونی ایران بدون راه حل بین المللی و دیپلماسی مفید دشوار خواهد بود ولی اگر دولت احمدی نژاد از درآمدهای نفتی محروم و بی پول شود، این کار امکان پذیر خواهد بود». این اظهارنظر به نقل از «مارک وستون» در روزنامه آمریکایی واشنگتن پست آمده است. مدتی قبل از او، کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا نیز تاکید کرده بود که دولت احمدی نژاد با بهره گیری از درآمدهای نفتی در میان مردم محبوبیت کسب می کند و تحریم ها می تواند دست او را از درآمد نفتی کوتاه کرده و محبوبیت وی را کاهش دهد.
    «تحریم ها علیه ایران می تواند دولت این کشور را از درآمدهای کلان نفتی محروم کند. این تحریم دولت تهران را مجبور می کند یارانه بنزین را کاهش داده و بر قیمت این سوخت بیفزاید. در این حالت زندگی مردم در ایران با مشکل جدی روبرو می شود و زمینه ها برای نارضایتی از دولت احمدی نژاد فراهم خواهد شد.»
    مطلب فوق را روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت در شماره 22 مهرماه 87 خود آورده است
و...
    نگاهی گذرا بر این اظهارنظرها به وضوح نشان می دهد که کوتاه کردن دست دولت اصولگرا از درآمدهای نفتی با هدف ایجاد وقفه در برنامه های عمرانی و رفاهی دولت و در نتیجه ایجاد نارضایتی در میان مردم یکی از اصلی ترین اهداف کنونی آمریکا و متحدانش برای مقابله با اصولگرایان و دولت برخاسته از آن است.
    اکنون به این اظهارنظر توجه کنید؛ «اگر نفت به عنوان یک منبع پردرآمد و بی دردسر در اختیار دولت قرار گیرد، هم مانع مردم­سالاری و هم مانعی برای توسعه جامعه است... نفت می تواند دولت را به قدرتی تبدیل کند که همه نهادهای مدنی را رقیب خود به حساب بیاورد... نفت نباید در اختیار دولت باشد و...»
    اشتباه نکنید، مطلب فوق اگرچه با اظهاراتی که در این نوشته از قول مقامات آمریکایی و اسرائیلی نقل شده کاملاشبیه است ولی این جملات، بخشی از سخنان جناب آقای سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور سابق است که شنبه بیست و سوم آذر ماه در همایشی با عنوان «نفت، توسعه و دموکراسی» بیان شده است.

این همایش را مدعیان اصلاحات با حضور برخی از گروه های تابلودار مخالف نظام برپا کرده و «شاه »بیت آن! ضرورت کوتاه کردن دست دولت از درآمدهای نفتی بوده است! یعنی دقیقا همان که آمریکا و متحدانش با صراحت از ضرورت آن سخن گفته و می گویند.
    البته جناب خاتمی فقط بر ضرورت کوتاه کردن دست دولت از درآمدهای نفتی اصرار می ورزد و ابداً توضیح نمی دهد که اگر قرار است درآمدهای نفتی در اختیار دولت که نماینده و منتخب مردم است نباشد، باید این درآمد در اختیار چه کسی باشد؟
    نگارنده دوست دارد احتمال بدهد که آقای خاتمی متوجه همخوانی و همراهی کامل خود با دشمنان بیرونی نبوده است ولی متاسفانه شواهد و قرائنی وجود دارد که راه این احتمال خوشبینانه را سد می کند. زیرا اظهارات ایشان اولاً؛ به اندازه ای غیرکارشناسی، غیرمنطقی، در تضاد با قانون اساسی و تمامی اصول و مبانی حکومتی است که اینهمه بی اطلاعی از شخصی که 8 سال رئیس قوه اجرایی کشور بوده و تمامی درآمدهای نفتی را در اختیار داشته است، بسیار بعید به نظر می رسد! ثانیاً؛ اظهارات یکسویه ایشان مبنی بر ضرورت خروج درآمدهای نفتی از اختیار دولت بدون کمترین اشاره به کانون جایگزین برای در اختیار گرفتن درآمدهای نفتی! این تردید جدی را پیش می آورد که ایشان برای طرح نظر سخیف و غیرقانونی یاد شده عجله زیادی داشته است! چرا که در غیر این صورت می توانست، درپی طرح این دیدگاه غیرمنطقی- و با عرض پوزش خنده آور- چند کلمه ای هم درباره چگونگی عملیاتی کردن آن بر زبان آورد تا برخی تردیدهای جدی احتمال کمتری برای خطور به ذهن داشته باشد. اگرچه می دانیم هیچ راه حلی برای ارائه نداشته و ندارد. این شتابزدگی از کجا ناشی شده است؟!
    راستی! احسان نراقی یار غار خاندان منحوس پهلوی و ابراهیم یزدی مطرود حضرت امام(ره) و رابط کنونی محافل آمریکایی با برخی از گروه های داخلی در آن همایش چه می کرده اند؟! آیا پیام جدیدی آورده بودند؟ اگرنه، حضورشان به

چه منظور؟!( حسین شریعتمداری-روزنامه کیهان)


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ