سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
< 1 2 3 >

88/6/3
12:36 ع

تامل و تفسیری در سوره مبارکه قدر- استاد علی صفایی حایری

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ(2)لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ(4) سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

    «1»

 انزال: متعدى، نازل کردن دفعى و یکجا را مى‏گویند.
 قدر: ارزش، ظرفیّت، اندازه‏گیرى، توانایى.
 تنزّل: فعل لازم، نزول تدریجى، به تدریج نازل شدن، با من متعدى شده و معناى نازل کردن را مى‏دهد.
 اذن: اجازه، علم.
 أمر: فرمان، کار، عمل، گفته، شأن.
 سلام: درود، پاکى از آفت و عیب.
 من: براى متعدى کردن تنزّل.
 حتّى: غایت و قید براى لیلة القدر، حتى مطلع الفجر.
    «2»
 ترکیب لیلة القدر به جاى یوم القدر چه بارى دارد؟ من کل أمر، متعلق به چیست؟ و من چه معنایى دارد؟ حتى مطلع الفجر آیا غایت هى یا غایت سلام یا غایت تنزّل الملائکة است؟ و این ترکیب طولانى تنزّل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل أمر چه معنایى مى‏دهد؟ سلام از جهت ترکیبى چه جایگاهى دارد؟
    «3»
 چرا قرآن در شب قدر نازل شده؟ چرا شب قدر بهتر از هزار ماه است؟ چرا ملائکه در این شب نازل مى‏شوند؟ چرا سلام است؟ و چرا تا مطلع فجر است؟
 این‏ها سؤال‏هایى است در زمینه‏ى سوره‏ى قدر با وجود روایاتى که براى ألْف شهر، حکومت بنى امیّه را مطرح مى‏کند که یک شب رسول بهتر از هزار ماه حکومت بنى امیّه است.{ تفسیر برهان، سید هاشم بحرانى، روایات 17، 20، 23، 28، 29. }
 و با وجود روایاتى که فجر را، فجر ظهور مهدى مى‏گیرد.{ همان، روایات 21 و 24. }
 و با وجود روایاتى که این سوره را بهترین حجت‏ها براى شیعه مى‏شناسد، که ولى امر در هر دوره کسى است که ملائکه، امر را بر آنها مى‏آورند.
 در روایت هست؛ خاصموا عدوکم بهذه السورة تفلجوا.  {  همان، روایات دوم و هفتم. } 

    «4»
شب طرح ریزی
 بر اساس کفر و شکر در شب قدر براى تو اندازه‏اى مى‏گیرند و به تو نعمت‏ها و امکاناتى مى‏دهند.
 بر اساس کارى که تو در گذشته کرده‏اى، سرمایه‏ى آینده‏ات را تقدیر مى‏کنند.
 و در این شب تو باید براى این سرمایه و امکانات طرح بریزى و برنامه بگذارى؛ چون هر نوع حرکتى که همراه طرح نباشد گرفتار خرابکارى و کندکارى و دوباره کارى خواهد شد و از دست خواهد رفت.
نیاز به راهنما، دستورالعمل، نیروی کمکی و ولی برای طرح ریزی
 هنگامى که تو براى برنامه ریزى آماده مى‏شوى و براى طرح ریزى اقدام مى‏کنى آن وقت احتیاج به راهنمایى دارى که تو را در این مهم کمک کند و چراغ راه تو باشد. احتیاج به کتاب و دستورالعملى دارى که تو را کمک کار باشد.
 و باز احتیاج به نیروهایى دارى که تو را کمک کنند و پیش ببرند و احتیاج به سرپرستى و ولایتى دارى که متمم تمام نعمت‏ها و امکانات تو باشد، که وجود مهندس بیدار و ولایت یک مدیر آگاه ،متمم تمام نعمت‏ها و ارزش‏هاى موجود در یک کارخانه است.
 این نیروها بر این مقام ولایت، در این شب قدر نازل مى‏شوند ... همانطور که قرآن در این شب نازل شده، همانطور که نعمت‏ها در این شب نازل شده‏اند و اندازه‏گیرى و تقدیر گردیده‏اند ... پس تو هم در این شب مى‏توانى طرح بریزى و براى سرمایه‏هاى خودت، برنامه بگذارى، تا در این شب براى تو همه چیز فراهم شود:
 1 - نعمت‏ها و اندازه‏ها 
2 - کتاب و راهنما
 3 - نیروهاى نازل بر مقام ولایت 
4 - طرح ریزى و تقدیر تو.
 و این است که بیدار ماندن و طرح ریختن در این شب توصیه شده و بهترین کار در این شب گفت‏وگوى علم و رسیدن به آگاهى و بینشى است که بتواند در این طرح و تصمیم کمک کار باشد. کسى که از این تقدیر و برنامه ریزى محروم مانده باشد، از سرمایه‏هایى که براى او مى‏گذارند و از فرشته‏هایى که نازل مى‏شوند بى‏بهره خواهد ماند و به خسارت خواهد رسید.
چرا قرآن در شب قدر نازل شده؟
 با این توضیح مى‏یابیم که چرا قرآن در شب قدر نازل شد. چرا کتاب راهنما و هدایت، در شب تقدیرِ سرمایه‏ها و نعمت‏ها نازل شد، هنگامى که به تو سرمایه مى‏دهند و در همان هنگام هم کتاب و دستور سرمایه گذارى تو و روش برنامه ریزى و طرح و تقدیر تو را فرستاده‏اند.
 این کتاب باید در شب قدر نازل شود. قدر خدا، که سرمایه‏ها مى‏دهد و قدر تو، که سرمایه‏ها را به کار مى‏اندازد.
چرا لیله قدر نه یوم القدر؟

 و نکته این است که لیلة القدر مى‏گویند نه یوم القدر. در دل تاریکى‏ها و در بطن حادثه‏ها است که تو باید طرح فردا را بریزى و در طلوع فجر، همراه فرشته‏هاى نازل شب قدم بردارى. اشتباه ما این است که در شبمان کارى نمى‏کنیم و در شکم گرفتارى‏ها و ظلمت‏ها، یا تسلیم تاریکى مى‏شویم و یا مرثیه خوان ظلمت. و این فاجعه را در طلوع فجر مى‏فهمیم که هیچ کارى نکرده‏ایم و هیچ طرحى نریخته‏ایم. و تا دست به کار شویم و طرحى بریزیم، هزار مانع بر سر راهمان مى‏گذارند و هزار درگیرى برایمان ایجاد مى‏کنند و تا بخواهیم حرکت کنیم به غروب رسیده‏ایم و دوباره گرفتار شب شده‏ایم.
 این است که در شب طرح مى‏ریزند و این است که شب را، قدر مى‏دانند، شب را. و این است که یک شب طرح، یک شب قدر، از هزار ماه بى‏تقدیر بهتر است.
 و ما ادریک ما لیلة القدر؛ چه مى‏دانى که این شب قدر، چیست.
 لیلة القدر خیر من الف شهر؛ یک شب از هزار ماه، از یک عمر بدون برنامه بهتر است.
فاجعه این است: کار روی مصالح به جای نقشه
 فاجعه این است که ما بیش از طرح بر روى مصالح کار مى‏کنیم و بیش از برنامه بر روى تشکیلات تأکید مى‏نماییم و در نتیجه با وجود مصالح عالى بنایى نداریم و سقفى نزده‏ایم. آنها که نقشه ندارند، کارشان در جاى خودش نمى‏نشیند و این است که باید خرابش کنند و دوباره بسازند و این است که بدون طرح، بدون قدر و اندازه‏گیرى، هر عملى به خرابکارى و کند کارى و دوباره کارى مبتلا خواهد شد.
 کسى که در شب نقشه نکشیده و روز دست به کار شده، یک عمر، هزار ماهش (83 سال) بر باد رفته و تمام کوشش‏هایش بى‏نتیجه است و یا نتیجه‏ى آن عائد نقشه دارهایى است که او را در طرح خود گذاشته‏اند؛ چون این پیداست، کسى که طرح ندارد، کسى که نقشه ندارد، مهره‏ى نقشه دارها خواهد شد.
کسی که نقشه ندارد، مهره ی نقشه دارها خواهد شد
 ما در سطح زندگى خودمان و در سطح جامعه و تاریخمان شاهد این اصل بوده‏ایم. حرکت مقدس سید جمال‏ها بهره‏اش شد تجزیه‏ى عثمانى و مشروطیت ایران و هر دو، سرش از شکم بریتانیا در آمد.
 و باز مبارزه‏ى مصدق نتیجه‏اش شد میراث خوارى آمریکا ... با دست مهره‏اى که نقشه نداشت، نقشه‏ى دشمنانى که طرحشان را از پیش ریخته بودند، عملى شد. آمریکا رقیب‏هایى داشت؛ بریتانیا، روسیه، روحانیت و ملت. با مبارزه‏ى منفى و قدرت ملى، بریتانیا کنار رفت و توده‏اى‏ها قدرت یافتند. با روحانیت توده‏اى‏ها ضربه خوردند و جاى پاى آمریکا باز شد تا سال 40 که طرح اقتصاد ارشادى و لوایح شش گانه جایگزین روحانیت شد و جلوگیر روسیه و کمونیست‏ها. پس مى‏بینى که چگونه نقشه دارها، از دشمنان خود بهره مى‏گیرند و بى‏نقشه‏ها، از دوستان خویش محروم مى‏شوند.
 مسأله همین است که تو باید در شب تاریک خفقان و فشار، طرح و نقشه‏ات را بریزى، که در این موقعیت، فرصت طرح ریزى هست و آنگاه که مهره‏هایت را تهیّه کردى و آنها را در کادر دشمن جاى دادى مى‏توانى حرکتت را شروع کنى و دشمن را از درون پوک کنى و جایش را بگیرى و مسلط شوى، در حالى که براى هر چاله‏اى از پیش منارش را تهیه کرده‏اى و براى پست‏ها، آدم‏ها را در دست دارى.
 ادامه دارد...


  

88/5/28
3:56 ع

گفتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی درباره قرآن کریم و ماه مبارک رمضان

بالا بروید

روح ما کلمه ای از کلمات الهی است. قرآن هم کلامی از کلام های الهی است. هر اندازه که توانستید مهمان این کتاب باشید؛ از این کتاب بهره ببرید، بخوانید و بالا بروید و خودتان را ارزان نفروشید!ماه مبارک رمضان، انسان باید مهمان چنین کتابی باشد!
در آن بیان نورانی وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود به اینکه: این ماه شما با استغفار خودتان را آزاد کنید! آزادی از بهترین نعمت هاست. آزادی از هوا و هوس، از عفریت درون و بیرون، بهترین فضیلت است. فرمود: این ماه که مهمان خدا هستید، ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها بالاستغفار(1). آن را با استغفار کردن آزاد کنید. وقتی جانتان آزاد بود، مثل مرغ باغ ملکوت است که قدرت پرواز دارد و می تواند در کنار این آیات الهی ترقی کند
.
  ماه شکل خدا شدن!
ما در این ماه به مهمانی خدای سبحان دعوت شده ایم. در مائده ضیافت الهی، اسمای حسنای خدا مطرح است که به ما گفتند: تخلقوا باخلاق الله(2). اگر در شب جمعه قرائت دعای معروف جوشن کبیر و مانند آن با فضیلت است، به معنای تسمی به این اسماء است که ما به این نام های پربرکت مسمی بشویم و مظهر خدای سبحان در این اسمای حسنا
بهترین غذای این ماه
ماه مبارک رمضان که ماه مهمانی خداست، بهترین و شیرین ترین و آماده ترین غذای این ماه، معارف قرآن کریم است. قرآن هم به ما درس کرامت می دهد. چون خودش به عنوان کتاب کریم معرفی شده است. انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون(3). این کتاب، کتاب کریم است، نه کتاب علمی است! نه کتاب حکمت و فقه و اینهاست، کریم است. آن نورانیت را می گویند: کریم
.

 

 اصلا در این کتاب اشتباه نیست، اصلا در این کتاب سهو و نسیان و خبط و غلط نیست. اصلا در این کتاب فریب کاری نیست. اجحاف نیست. اصلا در این کتاب نادیده گرفتن حق آسمانی و زمینی نیست. هیچ موجودی حقش در این کتاب نادیده گرفته نشده. این کتاب، کتاب کریم است. اگر ماه مبارک رمضان ماه قرآن کریم است، یعنی درس کرامت انسان یاد می گیرد...
کادر آموزشی کریم
کسانی که دست اندرکاران تعلیم و تربیت این کتاب اند، آنها هم آدم های کریمی اند، موجودهای کریمی اند، معلمان کریمی اند. خدای سبحان برای اینکه این بحث را خوب به ما تفهیم کند، فرمود: ما، همه ما، کادر آموزش ما کادرهای کریمی اند
.
اولا خود من هم با وصف کرامت ظهور کرده ام؛ اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم(4). خدا رحمان هست، رحیم هست، هزار و یک نامش را شما در دعای جوشن کبیر می بینید، ولی فرمود: من به عنوان معلم قرآن با اسامی دیگر ام تجلی ندارم، آن طوری که به اسم کرامت و اکرم بودن تجلی دارم. ما نمی خواهیم به مردم رحم بکنیم، ما می خواهیم مردم را کریم بکنیم
.
حوزه که کارش کمیته امداد نیست
رحم کردن، عاطفی، این کار کمیته امداد است! اینجا یک رحم دیگر است، یک گذشت دیگر است. رحم کردن به مظلوم و افتاده و شکسته، این کار کمیته امداد است. حوزه که کارش کمیته امداد نیست! حوزه کارش این است که آدم را کریم درست کند. حالا بعد معلوم می شود که: گفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست!
آنی که با فشار دزدی نمی کند یا رشوه نمی گیرد، در کشورهای کمونیستی هم همین طور است. آنها هم از ترس؛ نه خدا را قبول دارند، نه قیامت را قبول دارند، نه بهشت را.
آنی که می ترسد آبرویش برود، آن کسی که می ترسد لو برود، آنی که می ترسد بهش بگویند، این هنوز در وادی های حیوانیت است. برای اینکه آنهائی که خدا را قبول ندارند هم همین طوراند. این ماه مبارک رمضان نیست! ما را برای این نخواستند. اگر گفتند: فلان اکرم دارد تدریس می کند، یعنی چی؟ یعنی درس کرامت می دهد. اقرا و ربک الاکرم. یعنی ما اینجا می توانیم کریم تربیت کنیم، نه استاد
!
به تعبیر قرآن ان هم الا کالانعام(5). ما نمی خواهیم دانشگاه ما اینجوری یا حوزه ما اینجوری باشد! این که کرامت نیست! ما می خواهیم یک مرغ باغ ملکوت داشته باشیم که با فرشته ها باشد، چه زور باشد، چه زور نباشد، چه کسی بفهمد، چه کسی نفهمد، چه کسی باخبر بشود،
چه کسی نشود....
تا شامه پیدا نکنیم، همچنان در راهیم
و تا ما به اینجا نرسیدیم که شامه پیدا کنیم، بوی رشوه را به عنوان لجن احساس بکنیم، این یعنی همچنان در راهیم. ما را برای این نخواستند که دزدی نکنیم، رشوه نگیریم! چون کافران هم همین طورند. ما را برای چیز دیگر خواستند. ماه مبارک رمضان هم این ماه است. ماه مبارک رمضان این نیست که ما دزدی نکنیم، رشوه نگیریم، ماه مبارک رمضان مال این است که ما را آدم بکند، بشویم فرشته
.
خدای اکرم دارد درس می گوید
وجود مبارک رسول گرامی فرمود: استغفار کنید؛ بوی بد گناه شما را رسوا می کند. تعطروا بالاستغفار، لاتفضحنکم روائح الذنوب(6). خوب اگر کسی از کنار سطل زباله می گذرد، بینی اش را نمی گیرد، معلوم می شود بینی اش بسته است! خوب مریض است دیگر. گناه واقعا این است. فرمود: من به عنوان حکیم و فقیه و علیم که نیامدم شما را تزکیه کنم. این خداست! فرمود: اقرا و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. خدای اکرم دارد درس می گوید یعنی چی؟ یعنی می خواهد فرشته تربیت کند؛ این است.


پی نوشت ها:
1-
بحارالانوار- ج 56- ص 220

2-
بحارالانوار- ج 58- ص 129
3-
واقعه. 77 تا 79

4-
علق.4 و 3

5-
اعراف.179

6-
بحارالانوار- ج7- ص 287

 


  

88/5/10
4:24 ع

سلام علیکم. ایام مبارک و نورانی ماه شعبان مبارک. تاخیر چند روزه (( عباد)) را ببخشید. مشغول انجام فعالیتی بودم که شاید گزارشی از آن را در آینده کار کنم.

سخنرانی مقام معظم رهبری در روز عید مبعث و بیانات ایشان در جمع شرکت کنندگان در مسابقات بین المللی قرآن بنده را ذوق زده کرد. پس از شنیدن سخنان روز مبعث ایشان، تنها چیزی که بارها آن را تکرار کردم این بود که این سخنان یک (( حکیم )) است.

ما گاهی در مطالعات و تفکراتمان برای پیدا کردن راه و فهم اسلام ناب راه را اشتباه می گیریم و به جای  رجوع به اهل، به سراغ نااهلان و یا جاهلان می رویم.

بنده در گذشته هم به سخنان و رهنمود­های رهبرمان رجوع می کردم اما این اولین باری بود که از این همه تعقل و استحکام در سخن شگفت زده شدم. شاید در این ایام که بعضی به اشتباه ره بر را رها کرده و دیگران را بر او اختیار کرده اند، این تذکری برای ما باشد که راه را اشتباه نگیریم و از اکنون که جوانیم، در مکتب انقلاب و در برابر ره بر آن زانو بزنیم و اسلام اصیل و راه استوار برای پیروزی نهایی بر دشمنان را از (( او )) یاد بگیریم.

این یک توصیه جدی است اول به خودم و بعد به همه دوستانم. ره برمان را فقط ره بر سیاسی ندانیم و درک کنیم که ایشان یک اسلام شناس، غرب شناس و فرمانده و ره بر نهضت جهانی اسلام علیه نظام سلطه است. به همه دوستانم که مدتی است علاقه مند به مطالعات غرب شناسی شده اند و خودم توصیه می کنم که حداقل در کنار مطالعه کتاب­های فلانی و فلانی، قدری هم بر تفکرات ره برمان بیندیشیم. اندیشیدن در تفکرات ایشان ما را به این می رساند که (( او یک حکیم است )). و در برابر این همه حکمت و استواری در قول و عمل، تنها می توان متواضع بود.

آقا! بگشای لب که قند فراوانم آرزوست...

مسئله‏‌ى بعثت نبى مکرم که زبانهاى قاصر و ذهنهاى کوتاه ما درباره‏ى آن مطالب زیادى گفته است - و همه گفته‏اند - در واقع یک عرصه‏ى عظیمى است که به این زودى‏ها بیان ابعاد این حادثه‏ى بزرگ میسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو میرود و بشر با تجربه‏هاى گوناگون، نواقص زندگى خود را، آسیبهاى خود را بیشتر ادراک میکند، ابعاد گوناگون و بعثت نبى مکرم بیشتر خود را نشان میدهد. این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه‏ى تربیت عقلانى و تربیت اخلاقى و تربیت قانونى بود. اینها چیزهائى است که زندگىِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است. 
در درجه‏ى اول، تربیت عقلانى است. یعنى نیروى خرد انسانى را استخراج کردن، آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ حاکم قرار دادن، مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طى کردن آن راه باشد؛ این اولین مسئله است؛ و مهمترین مسئله هم همین است...

تربیت دوم، تربیت اخلاقى است که: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»؛(5) مکرمت‌هاى اخلاقى، فضیلتهاى اخلاقى را در میان مردم کامل کند. اخلاق آن هواى لطیفى است که در جامعه‏ى بشرى اگر وجود داشت، انسانها میتوانند با تنفس او زندگى سالمى داشته باشند. اخلاق که نبود، بى‏اخلاقى وقتى حاکم شد، حرصها، هواى نفسها، جهالتها، دنیاطلبى‏ها، بغضهاى شخصى، حسادتها، بخلها، سوءظن به یکدیگر وارد شد - وقتى این رذائل اخلاقى به میان آمد - زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن کریم در چند جا - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»...

بعد به دنبال آن تربیت قانونى است، انضباط قانونى. اولْ‏عامل به همه‏‌ى احکام اسلام، خودِ شخص نبى مکرم اسلام بود. از قول ام‏المؤمنین عایشه نقل شده است که سؤال کردند راجع به پیغمبر - اخلاق پیغمبر، رفتار پیغمبر - گفت: «کان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگى او، تجسم قرآن بود. یعنى چیزى نبود که به او امر کند، خود او از آن غافل بماند. اینها همه‏اش براى ما درس است؛ اینها همه درس است. نه اینکه ما آن عظمت را با حقارتهاى خودمان بخواهیم مقایسه کنیم، آنجا قله است، ما در دامنه‏ها داریم حرکت میکنیم؛ اما به سمت قله حرکت میکنیم؛ شاخص آنجاست، معیار آنجاست....

 

قرآن براى فهمیدن و اندیشیدن است. .
پروردگارا! ما را بیدار کن؛ دلهاى ما را با حقائق اسلام بیش از پیش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ایران را در این راه رشید و استوارى که در پیش گرفته‏اند، کمک بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‏عصر را از ما راضى و خشنود کن
.
                                                                                                                               والسّلام علیکم و رحمت الله

 


  

88/3/26
2:25 ع

نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری!قانون تو را قبول ندارد نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت ، ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی‌توانی قبول نداشته باشی. مردم رای دادن به اینها ، مردم 16 میلیون تقریبا یا یک قدری بیشتر رای دادن به قانون اساسی. مردم که به قانون اساسی رای دادند منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ هر کس از هرجا صبح بلند می‌شود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم ،‌ من قانون اساسی را قبول ندارم ،‌من مجلس را قبول ندارم ، من رئیس‌جمهور را قبول ندارم ، من دولت را قبول ندارم. نه ! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ،‌ ولو برخلاف رای شما باشد. باید بپذیرید، برای این‌که میزان اکثریت است ؛ و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست ، میزان است که همه باید بپذیریم.
(صحیفه امام جلد 14 صفحه 378)


  

88/3/3
6:21 ع

بنده در دوران دانشجویی ام بعضی از آثار شهید مطهری را خواندم. فکر می کنم اولین کتابی که از ایشان، کامل مطالعه کردم، داستان راستان بود. به نظرم مطالعه داستان راستان، نگاه استاد مطهری به دین و انسان و زندگی و خیلی از چیزهای دیگر را مشخص می کند.

الان اما بعد از مطالعه بعضی از آثار فلسفی و شنیدن حرف های بعضی ها که دوست دارند قلمبه سلمبه و فلسفی حرف بزنند دلم کمی اندیشه ناب می خواهد. روز اول نمایشگاه کتاب با حالتی آمیخته از آشفتگی و حیرانی به دنبال چیزی می گشتم که دوباره زنده ام کند. به نظر من کتاب خریدن و به خصوص کتاب خواندن یکی از توفیقات الهی است. مطالعه سرچشمه تفکر است و ساعتی تفکر بهتر از سال ها عبادت. چند تا از کتب شهید مطهری را تهیه کردم. البته این بار نه با نگاه به سیری خاص یا توصیه ای از استادی. عناوین و سرفصل ها را با دقت نگاه کردم و آنچه را الهام بخش یافتم تهیه کردم. از آن روز کتاب ولاء ها و ولایت ها و بخش هایی از کتاب انسان و سرنوشت را مطالعه کرده ام. از اینکه زودتر کتب استاد را مطالعه نکردم ناراحت و از اینکه آنها را با این حال و احساس نیاز مطالعه کردم بسی خوشحالم. چندی پیش یادداشتی از دوست عزیزم وحید نصیری کیا در وبلاگ ارغوانش در نقد آثار شهید مطهری دیدم. همانجا نظری را ثبت کردم و وعده دادم یادداشتی در این باب در عباد بیاورم. امروز که وبلاگ پلخمون را می دیدم یادداشتی از سید محمد جواد میری دیدم و از آن بهره مند شدم. احساس می کنم ایشان با تجربه و علم بیشتر نسبت به آثار شهید مطهری نسبت به من نوشته اند و با وجود این یادداشت لزومی بر سیاهه من نیست. آنچه می خوانید یادداشتی از سید جواد میری در پلخمون است.

 

همچنان مطهری فقط در هفته دوم اردیبشت ماه است که مورد توجه رسانه ها و مردم قرار می گیرد.

همچنان گمان می رود هنر مطهری فقط پاسخ به شبهات بوده و دادن رهنمودهای اعتقادی مفید.

همچنان عموم متدینان و حزب اللهی ها -حتی همچنان خود من- با خود می گویند «مطهری چیز خیلی خوب و مهمی می باشد؛ اما خب ما که هم هدایت شده ایم و نیاز فوری ای بهش نداریم و هم می دانیم مطهری چه گفته!»

همچنان بخش قابل توجهی از حزب اللهی های فرهیخته معتقدند «بله، البته که آثار مطهری به فرموده امام بی استثنا خوب است و به فرموده رهبری مبنای فکری نظام است؛ اما خواندن آثار شهید آوینی و گوش دادن به دکتر عباسی و حجت الاسلام میرباقری ما را بهتر به اهداف انقلابمان می رساند!»

مطهری مظلوم است چون ما اصلاْ شک نداریم به این که هم عقایدمان اسلامی است، هم آسیب شناسی هایمان و هم راه حل هایی که به ذهنمان می آید. انصافاً کسی اگر خودش را بر حق نمی داند بگوید!

مطهری مظلوم است چون عجله نکردن و اندیشیدن و مبناگزیدن و همه چیز را به یک نظام فکری مستدل ارجاع دادن، مظلوم است.

مطهری مظلوم است چون ما ظالمیم. «و کان الانسان ظلوماً جهولاً». و هر چه بر سر ما می آید از همین جهل ظالمانه ای است که داریم. در فرهنگ مان و در سیاست مان، در اعتقادمان و در اقتصادمان.

ادامه مطلب...

  

88/1/29
12:29 ع

در حدیث آمده است که عالم واقعی آن است که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد...و استاد راحل در هر نشستی چنین ذکر و تذکری داشت. یکی از نمونه های برجسته آن خاطره ای از بیماری (فرزند شهیدش) در کودکی است که خود آن را ذکر کرده است.

می گفت: روزی محمد دجار مریضی سختی شد. آن چه مداوای معمول بود انجام دادیم، اما خوب نشد و حالت بحرانی پیدا کرد به طوری که سرش باد کرده و بزرگ شده بود. سرانجام او را ، که تقریبا در حالت اغماء بود برداشتم و در حالی که فقط هشت ریال پول در جیب من بود سوار تاکسی شدم و جلوی مطب پزشک پیاده شدم. هشت ریال را به راننده تاکسی دادم. او هم خدا برکتی گفت و رفت. هنگامی که بچه را نزد دکتر بردم، گفت: مرده آورده ای؟!

گفتم: من تکلیف داشتم بیاورم. دو ورقه دارو نوشت و آزمایش نوشت. از پله ها پایین آمدم و بچه روی دست هایم بود. لب خیابان ایستاده بودم. ناگهان ماشنی جلوی پایم ترمز کرد. راننده شیشه را پایین کشید و گفت: علی! نگاه کردم. دوستی بود که در کرج زندگی می کرد. مرا به داخل اتومبیل خواند و ماوقع را پرسید. گفتم: بچه مریض شده و این ورقه های آزمایش و داروست. آن ها را گرفت و من دیگر متوجه چیزی نبودم، جر مستی عنایت حق. تا جایی که بچه را بستری نمود و از بیمارستان بیرون آمدیم. از او پرسیدم: امروز، وسط هفته، تو کجا و قم کجا؟ خودم هم نمی دانم چگونه آمدم! صبح امروز که خواستم سر کار بروم نگرانی عجیبی بر دلم سایه انداخت و لحظه به لحظه بیشتر شد. فکر کردم به تهران بیایم و به مادر و پدرم سری بزنم. و سر زدم، اما دلم آرام نشد. به قم کشیده شدم. گفتم شاید با زیارت و سر زدن به شما آرام می شوم. زیارت کردم، اما هنوز اضطراب داشتم. سرگردان توی خیابان بودم تا تو را دیدم. و الان آرام و راحتم. انگار باید این جا می آمدم و با هم بچه را بیمارستان می بردیم.

و این جا اشک همیشه جاری اش می ریخت و می سوخت. و می گفت: آری! «بیده القلوب و الابصار»؛ دل ها و چشم ها به دست اوست. خدا دل های غافل را نگران ِ تو می کند و چشم هایی را که به سویی دیگر است متوجه به تو می کند، تا بارت را بردارند. این خدای مهربان ماست که چنین عهده داری می کند. یا حی و یا قیوم!

برگرفته از دفتر اول خاطرات - کتاب مشهور آسمان- استاد علی صفایی حایری- به نقل از سایت رسمی استاد


  

87/10/16
3:34 ع

شما انگیزه این گریه و این اجتماع  در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که گریه کنیم برای سید الشهدا، نه سید الشهدا احتیاج به این گریه دارد و نه خودش فی نفسه یک کاری از آن می­آید، لکن این مجلس­ها مردم را همچو مجتمع می­کند و یک وجه می­دهند، سی و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرم و خصوص دهه عاشورا یک وجه، طرف یک راه می­روند. بی­خود بعضی از ائمه ما نمی­فرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بی­خود نمی­گویند ائمه ما به اینکه هر کس بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش بگیرد اجرش فلان و فلان است. مساله، مساله گریه کردن نیست.، مساله  مساله تباکی نیست، مساله، مساله سیاسی است که ائمه با همان دید الهی که داشتند، می­خواستند که این ملت­ها را به هم بسیج کنند و یکپارچه کنند، از راه­های مختلف، اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند. (14/ 8/ 59)

 

    عمق ارزش مجلس عزاداری، کم معلوم شده است و شاید پیش بعضی هیچ معلوم نشده است. اینکه در روایات ما برای یک قطره اشک برای مظلوم کربلا آنقدر ارزش قائلند، حتی برای تباکی ( به صورت گریه در آمدن) ارزش قائلند، نه از این باب است که سید مظلومان احتیاج به این کار دارد و نه از این باب است که فقط برای ثواب بردن شما و مسلمین شما باشد. گر چه همه ثوابها هست، لکن چرا این ثواب برای مجالس عزا آنقدر عظیم قرار داده شده است و چرا خداوند تبارک و تعالی برای اشک و حتی یک قطره اشک و حتی تباکی، آنقدر ثواب داده است؟ کم کم این مساله از دید سیاسی اش معلوم می­شود و ان شا الله بعدها بهتر بیشتر معلوم می­شود. اینکه برای عزاداری، برای مجالس عزا، برای نوحه خوانی، برای اینها این همه ثواب داده شده است. علاوه بر آن امور عبادیش و روحانیش، یک مساله مهم  سیاسی در کار بوده است. آن روز یکه این روایات صادر شده است روز ی بوده است که فرقه ناجیه ( شیعه) مبتلا بودند به حکومت اموی و بیشتر عباسی، و یک جمعیت بسیار کمی، یک اقلیت کمی در مقابل قدرت­های بزرگ. در آن وقت برای سازمان دادن به فعالیت سیاسی این اقلیت، یک راهی درست کردند که این راه خودش سازمانده است و آن، نقل از منابع وحی، به اینکه برای این مجالس ایقدر عظمت هست و برای این اشک­ها آنقدر، در حول و بر این اشک­ها و عزاداری­ها شیعیان با قلیت آن وقت اجتماع می­کردند و شاید بسیاری از آنها هم نمی­دانستند مطلب چه هست، ولی مطلب این، سازماندهی به یک گروه اقلیت در مقابل آن اکثریت­هاست.، در مقابل حکومت­هایی که پیش می­آمدند و بنای برا ین داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزی که در ماقبل آنها، آنها را می­ترساند، ایمن مجالس عزا و این دستجات بود/ ( 30/3/ 61)

سایر مردم، اینهایی که مسجد می­آیند، منبر را گوش می­کنند، مطالب را گوش می­کنند، همچو که به روضه می­رسند، رد می­شوند و می­روند. این از باب این است که ملتفت نیستند که چه هست، آن روضه است که این محراب، که این منبر را حفظ کرده است. ما باید به شهیدمان گریه کنیم، فریاد کنیم، مردم را بیدار کنیم. البته یک مطلبی هم  که بین همه باید باشد این است که این نکته را به مردم بفهمانیم که همه اش قضیه این نیست که می­خواهیم ثواب ببریم، قضیه این است که ما می­خواهیم پیشرفت کنیم. سیدالشهدا هم که کشته شد نه این که رفتند یک ثوابی ببرند.ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آن طور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند. شما هم که دارید نوحه خوانی می­کنید مردم را به گریه وادار می­کنید، مردم هم که گریه می­کنند همه روی این مقصد باشد که این اسلام را می­خوهیم با همین هیاهو حفظش کنیم. با ین هیاهو، با این گریه، با ین نوحه خوانی، با ین شعر خوانی، با ین نثر خوانی ما می­خواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنان که تا به حال هم حفظ شده. باید این نکته هم به مردم گفته بشود، تذکر داده بشود که آقا قضیه روضه خوانی قضیه این نیست که من یک چیزی بگویم و یکی هم گریه کند. قضیه این است که با گریه حفظ شده است این، با گریه این حفظ شده است. حتی تباکی! هم ثواب دارد، خوب تباکی چرا ثواب دارد؟ برای اینکه تباکی کمک می­کند به این مکتب. ( 17/4/ 58)

 


  

87/8/4
10:5 ع

1. داداش شنیدم وام می دن. دمشون گرم. وام چی هست؟ وام مسکن. ما که خونه داریم، حیف. ساده ای پسر. ماشین که نداری، وام رو بگیر ماشین بخر. آخه وام مسکنه. خیلی خسته ای. مگه پول وام مسکنو بدی برای ماشین ماشین می شه اتاق و توالت. پول پول دیگه.

2. پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده ی مجروح نگاه کرد. چند روز نبرد جوان را به سختس خسته کرده. کم خوابی به ضعف تبدیل شده. پاهای جوان زخمی است. پرستار گفت: « برادر! اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم. این طوری کمتر درد می کشید.» جوان که لباس خاکی به تن داشت با ناله جواب داد: « نه بی هوشی لازم نیست. داروی بی هوشی را نگه دار برای آنها که زخم های عمیق تری دارند.»

جوان حاج احمد متوسلیان بود.


  

87/8/4
9:30 ع

سلام علیکم. دوستان عزیز ببخشید اینقدر دیر شد. از همه ی برادران و خواهرانم که در این مدت به عباد مراجعه کردند و به یک مطلب تکراری برخوردند عذر خواهی می کنم. حلالم کنید. درس و کار و زندگی و تنبلی باعث شدند. وعده هایی که درباره ی ارایه ی مطلبی درباره ی دانشگاه دادم به جای خودشون هست. انشاالله به زودی.ایام شهادت حضرت امام صادق علیه السلام فرصتی برای رجوع دوباره به آموزه های ایشان است. یاعلی.

سفیان ثوری به خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، شب را چگونه به صبح رساندی؟( حالتان چطور است؟) امام صادق علیه السلام فرمود: به خدای که اندوهناک و دلمشغول. به ایشان عرض کرد: چه چیزی شما را اندوهناک و دلمشغول ساخته؟ امام علیه السلام فرمود: ای ثوری، همانا هر که بر دلش دین پاک شده ی خداوند وارد شود او را از غیر آن بازدارد.

ای ثوری، دنیا چیست و امید می رود که چه باشد؟ آیا دنیا جز خوراکی است که می خوری یا جامه ای است که بر تن می کنی یا مرکبی است که سوارش می شوی؟ به راستی که مومنان بر دنیا تکیه نزنند و از پیشامد رستاخیز آسوده نباشند. سرای دنیا سراس رو به تباهی است و سرای آخرت اقامتگاه ابدی. اهل دنیا فراموش پیشه اند. به راستی پرهیز کاران کم خرج ترین و یاری رساننده ترین مردمان دنیایند. چون آنان را فراموش کردی آنان از تو یاد می کنند و اگر از تو یاد کنند آگاهت می سازند. در دنیا چنان سکنی گزین که گویی در منزلگاهی( برای مدت اندکی) سکنی گزیده ای و از آنجا کوچ خواهی کرد. یا همچون دارایی ای که در خواب به دست آورده ای و چون از خواب برخیزی چیزی در دستت نباشد. وچه بسیار مشتاق بر چیزی که چون به آن دست یافت بدبخت شد و چه بسیار ترک کننده ی کاری که چون به آن رسید نیک بخت شد.

                         تحف العقول، صفحه 689- ترجمه صادق حسن زاده-انتشارات آل علی( علیه السلام)

 


  

87/5/31
2:8 ع

خیلی از ما در انتخاب راهی که سرمایه ی عمرمان را در آن خرج خواهیم کرد مرددیم. انتخاب حوزه یا دانشگاه یکی از این دو راهی های قدیمی است که دعواهای زیادی سر آن می شود. یکی می گوید دانشگاه را نمی توان خالی گذاشت، باید بروی آنجا و فضا را به فضایی با گفتمان دین و انقلاب تبدیل کنی؛کاری که شاید در حوزه نتوان کرد. یکی دیگر می گوید خوب بودن در محیط حوزه که هنر نیست، اگر مردی به میدان جامعه و دانشگاه بیا تا بسنجی چقدر پرهیزکاری. و از این حرف ها. این یادداشت درباره ی این دو راهی نیست. بدون الگو نمی توان زندگی کرد. همه به خصوص جوان ها بالاخص دانشجو و طلبه به الگو نیاز داریم. و عباد بهترین الگوها هستند. (( عباد)) بخشی را به این الگوها اختصاص می دهد تا شاید از راه آنها راه را پیدا کرده و مهمتر اینکه به آن عمل کنیم. اما بحث اول یادداشت به این بخش از زندگی شهید بهشتی مربوط بود.

یکی از دوستان شهید بهشتی نقل کرده اند که در دوران طلبگی، بارها شنیدم که محمد حسین بهشتی قبل از مباحثه این اشعار را با خود زمزمه می کرد:

صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را                              

گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این طریق را

گفت: آن گلیم خویش به در می برد ز موج

وین جهد می کند که بگیرد غریق را


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ